- ارسالیها
- 1,365
- پسندها
- 10,601
- امتیازها
- 30,873
- مدالها
- 18
- نویسنده موضوع
- #61
زنگ آخر ششمیها علوم داشتند و قرار بود طرز کار میکروسکوپ را یاد بگیرند. برای بقیهی پایهها تمرینها و تکالیفی را تعیین کردم تا انجام دهند و چاووش و صنم را به کنار میز معلم فراخواندم. اجزای مختلف میکروسکوپی که از دفتر مدرسه به همراه آوردهبودم را به آن دو معرفی کرده، طرز کار با آن را هم شرح دادم و در نهایت کمک کردم تا یک لایه از پوست نازک داخل یک پیاز را زیر میکروسکوپ قرارداده و آن را ببینند. در پایان جمعآوری و حمل آن را به عهدهی صنم گذاشته و به چاووش طوری که کسی نفهمد گفتم:
- کلاس که تموم شد توی حیاط منتظر بمون باهات کار دارم.
چاووش هم «چشم» گفت و سر جایش نشست. با رسیدن زمان پایان کلاس بچهها را تعطیل کردم. با بیرون رفتن آنها مهری که سر جایش ماندهبود دفتر مشقش را بیرون آورد تا...
- کلاس که تموم شد توی حیاط منتظر بمون باهات کار دارم.
چاووش هم «چشم» گفت و سر جایش نشست. با رسیدن زمان پایان کلاس بچهها را تعطیل کردم. با بیرون رفتن آنها مهری که سر جایش ماندهبود دفتر مشقش را بیرون آورد تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.