متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان چیناچین | دردانه عوض‌زاده کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع دردانه. ع.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 61
  • بازدیدها 1,582
  • کاربران تگ شده هیچ

دردانه. ع.

کاربر فعال
سطح
17
 
ارسالی‌ها
1,256
پسندها
9,414
امتیازها
27,673
مدال‌ها
17
  • نویسنده موضوع
  • #61
زنگ آخر ششمی‌ها علوم داشتند و قرار بود طرز کار میکروسکوپ را یاد بگیرند. برای بقیه‌ی پایه‌ها تمرین‌ها و تکالیفی را تعیین کردم تا انجام دهند و چاووش و صنم را به کنار میز معلم فراخواندم. اجزای مختلف میکروسکوپی که از دفتر مدرسه به همراه آورده‌بودم را به آن دو معرفی کرده، طرز کار با آن را هم شرح دادم و در نهایت کمک کردم تا یک لایه از پوست نازک داخل یک پیاز را زیر میکروسکوپ قرار‌داده و آن را ببینند. در پایان جمع‌آوری و حمل آن را به عهده‌ی صنم گذاشته و به چاووش طوری که کسی نفهمد گفتم:
- کلاس که تموم شد توی حیاط منتظر بمون باهات کار دارم.
چاووش هم «چشم» گفت و سر جایش نشست. با رسیدن زمان پایان کلاس بچه‌ها را تعطیل کردم. با بیرون رفتن آن‌ها مهری که سر جایش مانده‌بود دفتر مشقش را بیرون آورد تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر فعال
سطح
17
 
ارسالی‌ها
1,256
پسندها
9,414
امتیازها
27,673
مدال‌ها
17
  • نویسنده موضوع
  • #62
سعی می‌کرد گریه نکند.
- آقام میگه مهری دلیل بدبختیمونه، میگه موهای فرفریش نکبت داره، میگه شوم و بدقدمه، خوب کردم موهاشو کوتاه کردم، حقشه کتک بخوره.
یقه‌اش را رها کردم و هنوز خوب روی زمین تعادل نیافته بود که سیلی بعدی را طرف دیگر صورتش زدم.
- خجالت نمی‌کشی اسم خودتو گذاشتی مرد؟ غیرتت کجاست؟ اصلاً داری؟
حرفم به او برخورد. اخم کرد و تند جواب داد:
- این چه حرفیه آقا؟
سیلی بعدی را به صورتش زدم و انگشتم را جلوی صورت ترسیده‌اش گرفتم.
- مهری هرچی‌ هم که باشه یه زن از خونواده‌ی توئه، باید پسرا رو بندازی به جونش؟
اجازه‌ی جواب به او‌ نداده و باز صورتش را مهمان سیلی کردم.
- اینا رو می‌خوری تا همیشه یادت بمونه سپردن ناموست به دست غیر چقدر زشته و بی‌غیرتیه.
همان‌طور که اشک می‌ریخت، چشم می‌گرداند و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : دردانه. ع.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا