• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان چیناچین | دردانه عوض‌زاده کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع دردانه. ع.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 83
  • بازدیدها 1,976
  • کاربران تگ شده هیچ

دردانه. ع.

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,315
پسندها
10,159
امتیازها
30,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #81
در اتاقم روی تخت دراز کشیده و درحالی‌ که دستانم را زیر سرم گذاشته‌بودم به سقف خیره شده و در فکر مهری، موهای سحرانگیزش، چشمان جادویی‌اش و خنده‌های زیبایش فرو رفته‌بودم. من برای بدست آوردن مهری باید به روستا می‌رفتم، اما‌ کسی نباید دلیل واقعی رفتنم را می‌فهمید. باید در روستا زندگی می‌کردم تا بتوانم‌ از نزدیک مراقب مهری باشم. کافی بود سه‌ سال آینده هم شاگردم باشد، این‌گونه می‌توانستم مهری را همان‌طور که می‌خواهم تربیت کنم. اکنون چهارده‌ساله بود و سه‌ سال دیگر هفده‌ساله می‌شد، در آن صورت همان‌ موقعی که ششم را تمام‌ می‌کرد من می‌توانستم از او‌ برای همسری خودم خواستگاری کنم. همسری که خودم‌ تربیت کرده و از همه لحاظ دلخواه خودم باشد.
غرق در افکار لذت‌بخشم بودم که مادر بدون در زدن وارد اتاق...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,315
پسندها
10,159
امتیازها
30,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #82
مادر که دید بحث با من فایده‌ای ندارد با آرامش گفت:
- پسرم! عزیزم! روستا برای چند روز‌ اون هم‌ تفریحی‌ جای خوبیه، اما‌ نه برای همیشه و زندگی.
- ولی من تصمیمو گرفتم‌ و‌ حتماً برای‌ زندگی‌ می‌رم‌ روستا.
مادر چند لحظه با اخم نگاهم کرد و بعد یک‌دفعه بلند شد.
- پس حرف آخرت همینه؟
خودم‌ را روی تخت جلو‌ کشیدم و دوباره لبه‌ی تخت نشستم.
- نه یه حرف دیگه هم دارم.
ابروهای مادر‌ از هم‌ باز شد و‌ کاملاً به‌ طرفم‌ چرخید:
- چی؟
- می‌خوام‌ سهممو از کارگاه بابا بفروشم.
ابروهای مادر‌ دوباره‌ درهم‌ رفت و‌ با حال زاری گفت:
- اونو‌ دیگه برای چی می‌خوای؟
نگاهی به‌ پریزاد انداختم که تکیه از دیوار گرفته و‌ به‌ ما‌ نزدیک‌ میشد.
- برای خونه زندگیم توی‌ روستا پول‌ لازم‌ دارم.
مادر کلافه دستی به‌ صورتش کشید.
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,315
پسندها
10,159
امتیازها
30,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #83
زمانی کسی بود که سال‌ها کارگاه جوشکاری پدر را در اجاره‌ی خود داشت. از حرف پریزاد اخم کردم.
- زمانی کاری کرده؟ حرفی زده؟
مادر و‌ پریزاد هر دو به طرفم برگشتند و قبل از پریزاد مادر گفت:
- نه پریزاد شلوغش می‌کنه.
پریزاد دستش را عصبی تکان داد.
- چی‌چی رو‌ شلوغش می‌کنه؟ اجاره کم میده، بعدش هم کلی منت می‌ذاره، این کارگاه قدیمیه، برقش اِله، آبش بِلِه.
پریزاد کمی مکث کرد و آرام‌تر گفت:
- کارگاه که فروش‌ بره هرکی سهم خودشو برمی‌داره هر کاری خواست باهاش می‌کنه.
پریزاد رو به مادر کرد.
- مهرزاد که حقوق بگیره، تازه نصف حقوقشو هم می‌ریزه به حساب شما، من هم که دیگه کم‌کم می‌خوام برم‌ سر کار.
من و‌ مادر‌ هر دو با هم گفتیم:
- سر کار؟
و من ادامه دادم:
- از کی تا حالا؟
پریزاد کمی خود را عقب کشید.
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,315
پسندها
10,159
امتیازها
30,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #84
پریزاد سرخوش عقب رفت.
- نه بابا... زنه... اصلاً هروقت این کارم تموم شد خواستم برم پیش اون، میگم خودت بیا ببینش، خوبه؟
با خیال راحت نگاه از پریزاد گرفتم.
- این خوبه!
مادر معترض گفت:
- خواهر برادری بریدید و دوختید، من هم که هیچ کاره.
پریزاد به‌ طرف مادر برگشت و‌ دست روی‌ شانه‌ی مادر گذاشت.
- قربون مامان خوشگلم‌ برم‌! شما‌ که‌ گفتید راضی هستید برم‌ سرکار، بعد هم من و شما واقعاً به چندرغاز پول اجاره‌ی اون‌جا نیاز نداریم، اصلاً شما‌ سهمتو ببر بذار تو‌ی کارگاه عمو، مگه‌ پارسال نمی‌گفت کارگاهو بفروشیم‌ تو‌ی مبل‌سازیش شریک‌ شیم؟
مادر شانه‌اش را از دستان پریزاد آزاد کرد.
- شما‌ دوتا چتون شده؟ دستی‌دستی دارید پشتوانه‌ی آینده‌تونو به باد می‌دید، مگه من پیرزن چقدر خرج دارم‌ که فکر می‌کنید دارم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : دردانه. ع.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا