- تاریخ ثبتنام
- 29/8/23
- ارسالیها
- 2,093
- پسندها
- 16,750
- امتیازها
- 42,373
- مدالها
- 21
سطح
25
- نویسنده موضوع
- #181
بالاخره سفرهی غذا جمع شد و من درحالی که در سالن نشستهبودم شدیداً در فکر بودم چگونه مسئلهی مهری را مطرح کنم که با مخالفت مادر روبهرو نشوم. حتی متوجه برگشتن مادر و پریزاد از آشپزخانه نشدم و فقط وقتی که با «بفرما»ی مادر روبهرو شدم، سربلند کرده و یک سینی با سه فنجان چای و قندان بلور روی میز دیدم. فنجانی برداشته و به آن دو که روبهرویم نشستهبودند گفتم:
- دستتون درد نکنه.
پریزاد درحالی که فنجانش را در دست داشت و پا روی پا میانداخت، با نگاه به سبد گل روی اپن اشاره کرد.
- مهرزاد میخواستم طبیعی بگیرم، اما مامان گفت خراب میشه، امیدوارم از سبد گل مصنوعی ناراحت نشده باشی.
با گفتن «نه» به طرف سبد قهوهایرنگ که گلهای مصنوعی رز سرخ و داوودی سفید، داشت برگشتم و پریزاد ادامه داد:
- تازه...
- دستتون درد نکنه.
پریزاد درحالی که فنجانش را در دست داشت و پا روی پا میانداخت، با نگاه به سبد گل روی اپن اشاره کرد.
- مهرزاد میخواستم طبیعی بگیرم، اما مامان گفت خراب میشه، امیدوارم از سبد گل مصنوعی ناراحت نشده باشی.
با گفتن «نه» به طرف سبد قهوهایرنگ که گلهای مصنوعی رز سرخ و داوودی سفید، داشت برگشتم و پریزاد ادامه داد:
- تازه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.