• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان چیناچین | دردانه عوض‌زاده کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع دردانه. ع.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 367
  • بازدیدها 12,570
  • کاربران تگ شده هیچ

دردانه. ع.

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
29/8/23
ارسالی‌ها
2,093
پسندها
16,750
امتیازها
42,373
مدال‌ها
21
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #181
بالاخره سفره‌ی غذا جمع شد و من درحالی‌ که در سالن نشسته‌بودم شدیداً در فکر بودم‌ چگونه مسئله‌ی مهری را مطرح کنم که با مخالفت مادر روبه‌رو نشوم. حتی متوجه برگشتن مادر و پریزاد از آشپزخانه نشدم و فقط وقتی که با «بفرما»ی مادر روبه‌رو شدم، سربلند کرده و یک سینی با سه فنجان چای و قندان بلور روی میز دیدم. فنجانی برداشته و به آن دو که روبه‌رویم نشسته‌بودند گفتم:
- دستتون درد نکنه.
پریزاد درحالی‌ که فنجانش را در دست داشت و پا روی پا می‌انداخت، با نگاه به سبد گل روی اپن اشاره کرد.
- مهرزاد می‌خواستم طبیعی بگیرم، اما مامان گفت خراب میشه، امیدوارم از سبد گل مصنوعی ناراحت نشده باشی.
با گفتن «نه» به طرف سبد قهوه‌ای‌رنگ که گل‌های مصنوعی رز سرخ و داوودی سفید، داشت برگشتم و‌ پریزاد ادامه داد:
- تازه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
29/8/23
ارسالی‌ها
2,093
پسندها
16,750
امتیازها
42,373
مدال‌ها
21
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #182
روح از سرم پرید. نتوانستم لب به اعتراض باز کنم، اما به جای من پریزاد معترض شد.
- یعنی چی مامان؟
مادر تند به طرف پریزاد برگشت.
- همین که گفتم، والسلام!
مادر این را گفت، محکم از جایش برخاست و به طرف اتاق رفت. مستأصل چشم از رفتن مادر گرفته و به پریزاد دوختم.
- پری! انتخاب مهری اشتباهه؟
پریزاد دلسوزانه نگاهم کرد.
- بیچاره داداشم!
کمی مکث کرد و درحالی‌ که ابرویش را بالا می‌داد ادامه داد:
- خب یه خورده بچه هست، اختلاف‌سنی‌تون هم بالاست، اما من هم از برخورد مامان جا خوردم، فکر نمی‌کردم اینجوری مخالفت کنه.
- چیکار کنم پری؟
پریزاد بلند شد.
- بذار من برم پیش مامان، ببینم حرف حسابش چیه؟
پریزاد به اتاق رفت و من با نگرانی پشت در اتاق منتظر شدم تا پریزاد برگردد. وقتی بالاخره برگشت از دیدن بالشی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
29/8/23
ارسالی‌ها
2,093
پسندها
16,750
امتیازها
42,373
مدال‌ها
21
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #183
او‌ رو برگرداند و من تند قدم برداشتم و مقابلش روی زمین زانو زدم.
- مامان! باور کن من مهری رو با تمام وجودم می‌خوام.
مادر سر به زیر با انگشتش درگیر بود و هیچ نگفت.
- مامان! مگه نمی‌گفتید آرزوتونه زن بگیرم، خب الان می‌خوام بگیرم دیگه، واسه چی مخالفت می‌کنید؟
مادر بدون آنکه سر بلند کند، گفت:
- می‌ترسم.
لحظه‌ای مکث کردم.
- از چی؟
سرش را بلند کرد و به من چشم دوخت.
- از اینکه یه برومند و تهمینه دیگه به وجود بیاری.
متوجه منظورش نشدم.
- مامان؟ یعنی چی این حرف؟
دستانش را از هم دور کرد و هر دو را روی زانوهایش گذاشت.
- من خوب می‌دونم مهری چقدر بی‌کس و کاره، همون دفعه که اینجا بودم، زیر و بم زندگیشو درآوردم.
سری تکان دادم.
- خب قبول، اون تنهاست، من میشم خانواده‌ش.
مادر سر تکان داد:
- من نمی‌ذارم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
29/8/23
ارسالی‌ها
2,093
پسندها
16,750
امتیازها
42,373
مدال‌ها
21
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #184
عصبی از مخالفت کردن مادر با مهری و بدگویی‌اش از پدر کمی تند گفتم:
- همیشه گفتید پدر نه، یه بار هم بگید چرا نه، اگه بابا گاهی منو میزد، خب سر تقصیرات من بود، می‌خواست من خطا نکنم و مرد بار بیام، یه بچه‌ی لوس و ننر نشم که نتونه زندگی کنه، خب من هم الان ازش ممنونم.
مادر دو دستش را بر روی پاهایش زد.
- وای مهرزاد! وای از دست تو! می‌فهمی چی میگی؟ برومند نمی‌تونست یه طور دیگه تو رو تربیت کنه؟ فکر کردی قبل از اینکه تو بشی کیسه خالی کردن عقده‌هاش، روی کی عقده‌هاشو خالی می‌کرد؟ خوبه بعضی وقتا خودت هم شاهد بودی، یادت رفته یا نمی‌خوای یادت بیاد؟
مادر درست می‌گفت. من شاهد کتک خوردن گه‌گاه مادرم هم بودم. کمی صدایم را پایین آوردم.
- خب درسته بعضی وقتا هم عصبی میشد، ولی دلیل نمیشه... .
مادر میان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
29/8/23
ارسالی‌ها
2,093
پسندها
16,750
امتیازها
42,373
مدال‌ها
21
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #185
مادر نگاهش را به طرف من چرخاند.
- احمق شدم که عاشقش شدم، خونه‌ی برومند رفت و آمد نداشتیم اما مادرم چون نمی‌تونست فضای خونه سحرنازو تحمل کنه با همسایه‌های دیگه رفت و آمد می‌کرد و من هم همیشه سعی می‌کردم از لابه‌لای حرف‌های همسایه‌ها درمورد برومند و خانواده‌ش اطلاعات جمع کنم. از مرام و معرفت برومند حرف می‌زدند و من بیشتر از قبل ازش خوشم می‌اومد، می‌گفتن از وقتی ده دوازده سالش بوده و پدرش که راننده بوده توی جاده مرده، کل خرج خانواده افتاده روی دوش اون و اینقدر شاگردی کرده تا تونسته یه مغازه‌ی جوشکاری برای خودش راه بندازه.
لبخندی روی لب‌های مادر نشست.
- برومند تعریفی بود واقعاً... صبح به صبح دیگه من نه از سر اجبار که دل‌بخواه جلوی در رو جارو می‌کشیدم تا شاید یه نظر برومند رو ببینم که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
29/8/23
ارسالی‌ها
2,093
پسندها
16,750
امتیازها
42,373
مدال‌ها
21
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #186
مادر سرش را به اطراف تکان داد و نگاهش را از من به پنجره‌ی پشت سرم دوخت.
- برومند با شنیدن اون حرفا دیوونه شده‌بود و زودتر از برزو راه افتاده‌بود طرف خونه، خوب یادمه من و‌ مامان نشسته‌بودیم توی حیاط، داشتیم سبزی پاک‌ می‌کردیم که یهو دیدیم یکی محکم می‌زنه به در، تا درو باز کردم، میمنت‌خانم آشفته و‌ پریشون پرید داخل که فریبرز رو ببره که جلوی برومند رو بگیره، فریبرز خونه نبود و من هم که اسم برومند رو شنیده‌بودم، دیگه از خودبی‌خود رفتم خونه‌شون، بدترین حال برومند رو‌ اون روز دیدم، توی حیاط با کمربندش افتاده‌بود به جون کتایون، به قصد کشت می‌زدش.
مادر به طرف من برگشت.
- خداروشکر برزو رسید و مانعش شد... بعدش هم که دیگه خودت می‌دونی، برومند رفت سراغ داریوش و بعدش هم کلانتری، درنهایت داریوش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
29/8/23
ارسالی‌ها
2,093
پسندها
16,750
امتیازها
42,373
مدال‌ها
21
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #187
دست مادر روی صورتش بود و نگاهش مات یک نقطه روی زمین.
- بعد اون انگار دستش روم باز شد، سر هر چیزی ازش کتک خوردم، بیچاره میمنت‌خانم چقدر پابه‌پام‌ غصه خورد و مدام برای دلداری من می‌گفت برومند قبلاً این‌جوری نبود و اون هم نمی‌دونه چرا این‌طوری می‌کنه، ولی این حرفا که برای من بدبخت فایده نداشت، نمی‌تونستم از وضع زندگیم به مادرم چیزی بگم، همین‌جوری از زخم‌زبون‌های سحرناز کلافه بود، بعد یه مدت هم که توی خواب تموم کرد، بعد چهلم مادرم وقتی از خونه‌ی فریبرز برگشتم خونه‌ی خودمون، نمی‌دونم کی، چه موقع با من گرم گرفته‌بود که خودم نفهمیده‌بودم و برومند دیده‌بود، توی حیاط دم در جلومو گرفت و گفت به بهانه‌ی عزاداری خوب می‌ذاری مردای دیگه فیض ببرن، افتاد به جونم و به جرم نکرده منو زد، مدام می‌گفت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
29/8/23
ارسالی‌ها
2,093
پسندها
16,750
امتیازها
42,373
مدال‌ها
21
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #188
مادر هنور گریه می‌کرد و من دست دیگرم را روی صورت اشک‌آلودش کشیدم تا آن‌ها را پاک کنم.
- مامان! چرا هنوز هم به خاطر اون گذشته غصه می‌خوری؟
مادر دستم را رها کرد و آن‌ها را دو طرف صورتم گذاشت.
- منو ببخش مهرزاد! من بهت بد کردم، برای درست کردن زندگی خودم، پای تو رو‌ باز کردم توی اون زندگی و اسیر دست برومند شدی.
هر دو دست مادر را گرفته و بوسیدم.
- نگید این حرفو مامان! من عاشقتونم، هم عاشق شما، هم عاشق بابا.
مادر دستانش را از دستم رها کرد و اشک‌های صورتش را پاک‌ کرد.
- آوردن تو اشتباه خودم بود، اما دیگه نخواستم بچه دیگه‌ای رو بدبخت کنم، ده سال جلوی بارداریمو گرفتم و بارها به خاطرش از دست برومند کتک خوردم، اما آخرش از دستم در رفت و پریزاد اومد. از همون روز اول که فهمیدم یه بچه‌ی دیگه دارم،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
29/8/23
ارسالی‌ها
2,093
پسندها
16,750
امتیازها
42,373
مدال‌ها
21
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #189
سرم‌ را بلند کردم و به مادر چشم دوختم.
- تو هنوز همون پسر نوجوونی بودی که از همه کناره می‌گرفتی، هیچ‌وقت دوستی برای خودت نداشتی و مدام سرت توی کارای خودت بود، گفتم‌ میری دانشگاه از این گوشه‌گیری در میای، اما دریغ از یه تغییر، بعد گفتم میره سر کار اجتماعی میشه، اما‌ پا شدی از شهر اومدی توی این دهات، از وقتی دانشگاه رو تموم کردی می‌خواستم برات زن بگیرم، اما زیر بار نمی‌رفتی روز‌ و شب نگران بودم که نمی‌تونی با دخترها ارتباط بگیری، بارها می‌خواستم توی این سال‌ها بهت بگم باز بری پیش مشاور، اما‌ دیگه بزرگ شده‌بودی، نمی‌تونستم‌ امر و نهی کنم و مدام فقط غصه می‌خوردم که برومند چی سر تو آورده؟
ابروهایم از ناراحتی در هم شده بود.
- مامان من حالم خوبه.
سری تکان داد.
- وقتی بالاخره گفتی زن می‌خوام،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
29/8/23
ارسالی‌ها
2,093
پسندها
16,750
امتیازها
42,373
مدال‌ها
21
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #190
به استیصال افتادم.
- به چی قسم بخورم‌ باور کنید؟ من مهری رو‌ با تمام جون و دلم‌ می‌خوام، قول میدم اذیتش نکنم، به خدا اگه نذارید مهری رو بگیرم‌ هرگز دیگه ازدواج نمی‌کنم، همون پسر عذبی که می‌ترسید زنش بدید می‌مونم تا دیگه اینقدر عذاب نکشید. اصلاً به زندگی من هم فکر می‌کنید؟ یا فقط خیالات خودتون مهمه؟
- چی میگی پسرم؟
عصبی شدم.
- همینه دیگه! شما با یه تصورات خیالی می‌خواین نذارید من با اونی که می‌خوام ازدواج کنم، می‌خواید همیشه حسرت به دل بمونم، شما از توهماتی که توی فکرتون ساختید، می‌ترسید من زن بگیرم و‌ خوشبخت بشم، باور کنید من نمی‌خوام‌ به مهری ظلم کنم، شمایید که دارید به من ظلم می‌کنید.
- پسرم من نمی‌خوام‌ بهت ظلم کنم، فقط... .
میان کلامش رفتم.
- مامان ول کنید این فقط رو... چه تضمینی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : دردانه. ع.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 10)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا