متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شعر مجموعه شعر با من فقط پرواز کن | نسرین علی‌وردی کاربر انجمن یک رمان

نسرین علیوردی

هنرمند انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
711
امتیازها
3,803
مدال‌ها
7
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام مجموعه شعر: با من فقط پرواز کن
شاعر: نسرین علیوردی
قالب: غزل

مقدمه:
حالا بیا با من بمان، تشویشِ خود را چال کن
با قلب بی‌آلایشت، حرفی جدید آغاز کن


آغاز کن حرفی جدید، بال و پَرَت را باز کن
یک بار هم حتی شده، با من فقط پرواز کن
 
آخرین ویرایش

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,496
پسندها
40,660
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • مدیر
  • #2
•| بسم رب العشق |•

1000008755.jpg

ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛ لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.

"قوانین بخش اشعار کاربران"
***
پس از ارسال بیست پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.

"تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار"
***
پس از گذشت بیست پست از دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست تگ دهید و از کیفیت اشعار خود آگاه شوید.
...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn

نسرین علیوردی

هنرمند انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
711
امتیازها
3,803
مدال‌ها
7
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #3
نام اثر: با من فقط پرواز کن

دستی بکش بر گردنم، زنجیر من را باز کن
با وَن‌یَکادِ ساده‌ام، با یادگارم ساز کن

با تک‌تک ابیات من، نیرو بگیر و قد بکش
با پلکانِ شعر من، راهی به بالا باز کن

با من ز فرداها بگو، از آرزوهای لطیف!
کم‌کم دلیل بودنت را نزد من، ابراز کن

ابراز کن عاشق شدی، از عمقِ احساست بگو!
این حسِ خود را یک نفس، با سازِ دل، شهناز کن

گیرم تو از ایلِ غمی، غم‌ها دلت را کرده تار
با سازِ این دنیای تار، آرام برقص و ناز کن

دیوانه شو با هر نفس! دیوانگی که عار نیست
عار آنچه تو می‌گویی‌ام: «با دیگری پرواز کن»

کاری که با من می‌کنی، با دشمنت هرگز نکن
زخمی که بر من می‌زنی، با قلبِ خود دَمساز کن

حالا بیا با من بمان، تشویشِ خود را چال کن
با قلب بی‌آلایشت، حرفی جدید آغاز کن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

نسرین علیوردی

هنرمند انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
711
امتیازها
3,803
مدال‌ها
7
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #4
نام اثر: خواب

روزی از روی قضا، خواب عجیبی دیدم
هِی حَذَر کردم و حرفِ احدی نشنیدم

مدتی در پِی‌ات آنقدر دویدم، گویا...
مثل یک قطره، پیِ جوی روان غلتیدم

تا رسیدم به تو، این‌بار نگاهت کردم
آخرش خم شدم اندوهِ تو را بوسیدم

گفتی: «اندوه مرا خندهٔ تو پاک نمود
آنقَدَر بچه شدم مثلِ خودت خندیدم»

تو عزیزم گشتی! شهرِ شلوغم گشتی!
من ولی رز شدم و توی دلت روییدم

ناگَه از خواب پریدم، و خودم را دیدم
همه جا گشتم و پژواکِ تو را نشنیدم

یک نفر گفت که کابوسِ بدی دیدی تو
سرِ تو رفتم و با خوابِ خودم جنگیدم

آنقَدَر گفته و هر لحظه عذابم دادند...
که همان‌جا ز غمت مرگِ خودم را دیدم

آخرش نیست شدی، پاره‌ای از من گم شد
پیِ پیدا شدنت باز کمی خوابیدم

وَهْم بودی تو و دستم به تو هرگز نرسید
کاش می‌مردم و یک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

نسرین علیوردی

هنرمند انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
711
امتیازها
3,803
مدال‌ها
7
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #5
نام اثر: یاد تو

وقتی از گوشهٔ چشمت به زمین افتادم...
خفه شد بیخِ گلو ضجهٔ پُرفریادم

گفتی: «از طرزِ نگات، درد نصیبم گشته»
برقِ آن حلقه که دادی به من آمد یادم

یاد آن روز بخیر! خوب صدایم کردی!
پَر زدم، رفتم و از قلهٔ قاف افتادم

خنده‌ات تیر شد و رفت نشست بر قلبم
واله گشتم، و سپس مرغِ دلم پَر دادم

زیر خورشیدِ غرور، عشق نثارت کردم
مثل یک حادثه‌ای در برِ تو رخ دادم

خنجرت را که کشیدی، همه چیز از بین رفت
نیست شد بیخ و بُن و ریشهٔ بی‌بنیادم

بد نگاهم کردی، راندی و طردم کردی
واقعا در نظرت جانی‌ام و جلادم؟

گفتی: «از من بِرَهان فکرِ پر از مشغله‌ات»
به خیالت، ز همان رَسته‌ام و آزادم؟

نفرتت روز به روز خورد و تمامم کرد و...
«منِ» پوچم از نو، یک «منِ» دیگر زادم

آخرش یاد تو در جان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا