- ارسالیها
- 1,378
- پسندها
- 10,715
- امتیازها
- 30,873
- مدالها
- 18
- نویسنده موضوع
- #61
شروان کمی مکث کرد و بعد ادامه داد:
- بد وقتی شده بود، همه چی دست اللهقلیخان بود، ما فقط نشستیم به نظاره. اللهقلیخان رجز میخوند و ضرغامخان میشکست؛ گفتیم حمله کنیم، ضرغامخان از جون پسرش ترسید، به اللهقلیخان گفت:«کل مرتع گِلخشک رو میدم بهت» گوش نکرد، گفت:«خون در برابر خون» تیغ کشید گذاشت زیر گلوی صمصامخان که سرشو ببره، شاهصنمخانم خواهر ضرغامخان از چادر بیرون اومد، جلوی اللهقلیخان به زمین افتاد و لچک انداخت گفت:«جون صمصامخان رو به لچک من ببخش، خودم زنت میشم، جای پسری که دادی برات پسر میارم» شاهصنمخانم شیرزنی بود، هم قشنگ بود هم توی اسبسواری و تیراندازی کم از مردها نداشت. هر کلانتر و خانی آرزوشو داشت شاهصنمخانم بهش نگاه کنه اما خان هم به خواهرش خیلی وابسته بود...
- بد وقتی شده بود، همه چی دست اللهقلیخان بود، ما فقط نشستیم به نظاره. اللهقلیخان رجز میخوند و ضرغامخان میشکست؛ گفتیم حمله کنیم، ضرغامخان از جون پسرش ترسید، به اللهقلیخان گفت:«کل مرتع گِلخشک رو میدم بهت» گوش نکرد، گفت:«خون در برابر خون» تیغ کشید گذاشت زیر گلوی صمصامخان که سرشو ببره، شاهصنمخانم خواهر ضرغامخان از چادر بیرون اومد، جلوی اللهقلیخان به زمین افتاد و لچک انداخت گفت:«جون صمصامخان رو به لچک من ببخش، خودم زنت میشم، جای پسری که دادی برات پسر میارم» شاهصنمخانم شیرزنی بود، هم قشنگ بود هم توی اسبسواری و تیراندازی کم از مردها نداشت. هر کلانتر و خانی آرزوشو داشت شاهصنمخانم بهش نگاه کنه اما خان هم به خواهرش خیلی وابسته بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش