- تاریخ ثبتنام
- 29/8/23
- ارسالیها
- 1,690
- پسندها
- 13,986
- امتیازها
- 35,373
- مدالها
- 20
سطح
21
- نویسنده موضوع
- #191
نوروز کلافه نگاهی به یارحسین انداخت.
- یعنی چی تو نداری؟
یارحسین سر به زیر انداخت.
-شرمنده آقا! نهال سیب بخواین، دارم، درختای یه طرف باغ بزرگه رو عوض کردیم، یکی دو تا نهال مونده هنوز، میخواستم بیارم اینجا، حالا ببرید عمارت.
نوروز سر بالا انداخت. نهال سیب نمیخواست. بوتهی گل میخواست. فقط گل برازندهی ماهی او بود.
از پنج سال پیش که نیره تصمیم گرفت در باغ خودش که به عنوان پشت قبالهی ازدواجش، خان به او داده بود، گل بکارد، باغ زیباتر از قبل شده بود. گلهای مختلفی کاشته و همان موقع چند بوته گل را هم برای حیاط عمارت آورد، اما گلسرخ میانشان نبود. زمانی که نوذر دو سال پیش بوتههای گلسرخ سفارشی را برای نیره از شهر به همراه آورد، او خواستههای خواهرش را بیجا میدانست؛ گرچه نظر...
- یعنی چی تو نداری؟
یارحسین سر به زیر انداخت.
-شرمنده آقا! نهال سیب بخواین، دارم، درختای یه طرف باغ بزرگه رو عوض کردیم، یکی دو تا نهال مونده هنوز، میخواستم بیارم اینجا، حالا ببرید عمارت.
نوروز سر بالا انداخت. نهال سیب نمیخواست. بوتهی گل میخواست. فقط گل برازندهی ماهی او بود.
از پنج سال پیش که نیره تصمیم گرفت در باغ خودش که به عنوان پشت قبالهی ازدواجش، خان به او داده بود، گل بکارد، باغ زیباتر از قبل شده بود. گلهای مختلفی کاشته و همان موقع چند بوته گل را هم برای حیاط عمارت آورد، اما گلسرخ میانشان نبود. زمانی که نوذر دو سال پیش بوتههای گلسرخ سفارشی را برای نیره از شهر به همراه آورد، او خواستههای خواهرش را بیجا میدانست؛ گرچه نظر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.