- تاریخ ثبتنام
- 29/8/23
- ارسالیها
- 2,003
- پسندها
- 16,159
- امتیازها
- 42,373
- مدالها
- 21
سطح
25
- نویسنده موضوع
- #241
گرم خواب بود که با صدای نامفهومی بیدار شد. چشم که گشود، متوجه هذیانگویی ماهنگار شد. هنوز هوا تاریک بود. نیمخیز شد. دست روی پیشانی ماهنگار گذاشت. پیشانی که سر شب یخ کردهبود، الان در آتش میسوخت و همزمان در خواب با زبان خودش حرفهایی میزد که برای نوروز نامفهوم بود. نوروز تا وضع او را چنین دید، نگران شد و برخاست. کاسهی آبی را که روی تاقچه بود، پایین آورد. کمی با دستش آب برداشت و به صورت همسرش زد.
- ماهی؟ ماهیجان؟ چت شده؟
جوابی نشنید. دستـمالی که ماهنگار به سرش میبست، کنار بستر بود. برداشت و گوشهای از آن را درون آب کاسه فرو کرد و دستمال خیس را روی پیشانی داغ همسرش کشید. طولی نکشید که آب درون کاسه تمام شد. نوروز دستپاچه سر چرخاند. آبی در اتاق نبود. بلند شد و از در عمارت بیرون...
- ماهی؟ ماهیجان؟ چت شده؟
جوابی نشنید. دستـمالی که ماهنگار به سرش میبست، کنار بستر بود. برداشت و گوشهای از آن را درون آب کاسه فرو کرد و دستمال خیس را روی پیشانی داغ همسرش کشید. طولی نکشید که آب درون کاسه تمام شد. نوروز دستپاچه سر چرخاند. آبی در اتاق نبود. بلند شد و از در عمارت بیرون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.