نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان رویای آغوش‌گرم او | مینا بانو کاربر انجمن یک‌رمان

  • نویسنده موضوع barbara
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 84
  • بازدیدها 1,111
  • کاربران تگ شده هیچ

barbara

رفیق جدید انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
88
پسندها
430
امتیازها
2,678
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #71
گوش هایش دیگر چیزی را نمی‌شنید چهره. دختر خاله امین را از دور دید که داشت. با نفرت نگاهش می‌کرد، بعد از اینکه چند نفر را کنار زد و جلو آمد با زدن حرفش تیر خلاص را به او زد.
- بیچاره پسر خاله من نمی‌دونید اون شب با چه حال خرابی اومد خونه می‌گفت من حتی بخاطرش وقتی سه روز مرخصی اومدم قید دیدن خانواده ام رو زدم که همه وقتم رو با اون بگذرونم اما اون منو کشوند برد باغ. بعد از اینکه حسابی منو م**س.ت کرد باهام خوابید بعد یه مدت اومد گفت که حامله ام برای اینکه آبروت رو نبرم و نگم که بهم ت*جاوز کردی باید بهم یک میلیارد پول بدی انقدر عاشق بود که بعد از اینکه پولو هم بهش داده بود باز باورش نمی‌شد که اون باهاش اینکارو کرده.
خوابیدن؟حامله شدن؟یک میلیارد؟اون داشت چی می‌گفت؟ محال بود امین این حرف ها رو زده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : barbara

barbara

رفیق جدید انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
88
پسندها
430
امتیازها
2,678
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #72
با چشم های قرمز شده و صدایی دو رگه گفت:
-بگو ببینم کی دیگه به غیر از خودمون از این ماجرا خبر داره؟
-فقط منو تو و نسیم و خود امین.
-ممکنه..
-نه. محال ممکنه کار نسیم باشه. از چشمم بیشتر به نسیم اعتماد دارم.
-پس..
-نمی‌دونم فرهان نمی‌دونم سرم داره میترکه.
بعد دست هام رو روی سرم گذاشتم سعی کردم ماساژششون بدم تا کمی از دردش کم بشه.
از ماشین پیاده شده که نگاهم رو بهش دوختم که از خیابون گذشت و وارد یه سوپر مارکت شد بعد با نایلونی بیرون اومد به سمت ماشین اومد. بعد از اینکه اومد داخل و نشست نایلون رو روی پام گذاشت و بعد از کنار در سمت خودش دستمالی رو از جای دستمالی بیرون کشیدم و سمتم گرفت و با حالتی که خیلی سعی داشت شوخ و شاد باشه که برای عوض کردن حالم باشه که موفق هم بود گفت:
-بیا بهتره. اشک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : barbara

barbara

رفیق جدید انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
88
پسندها
430
امتیازها
2,678
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #73
با چشم های قرمز شده و صدایی دو رگه گفت:
-بگو ببینم کی دیگه به غیر از خودمون از این ماجرا خبر داره؟
-فقط منو تو و نسیم و خود امین.
-ممکنه..
-نه. محال ممکنه کار نسیم باشه. از چشمم بیشتر به نسیم اعتماد دارم.
-پس..
-نمی‌دونم فرهان نمی‌دونم سرم داره میترکه.
بعد دست هام رو روی سرم گذاشتم سعی کردم ماساژششون بدم تا کمی از دردش کم بشه.
از ماشین پیاده شده که نگاهم رو بهش دوختم که از خیابون گذشت و وارد یه سوپر مارکت شد بعد با نایلونی بیرون اومد به سمت ماشین اومد. بعد از اینکه اومد داخل و نشست نایلون رو روی پام گذاشت و بعد از کنار در سمت خودش دستمالی رو از جای دستمالی بیرون کشیدم و سمتم گرفت و با حالتی که خیلی سعی داشت شوخ و شاد باشه که برای عوض کردن حالم باشه که موفق هم بود گفت:
-بیا بهتره. اشک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : barbara

barbara

رفیق جدید انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
88
پسندها
430
امتیازها
2,678
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #74
دوست داشتم آنقدر توی آغوشم بگیرمش و نوازشش کنم و بوسه روی موهاش بزنم تا آروم بشه اما نمی‌دونم چرا برای دقیقه ای هم گریه اش آروم نمی‌شد.
آروم از توی آغوشم برون آوردمش آنقدری حالش بد بود که اصلا متوجه اطرافش نبود هدایتش کردم سمت تخت روش نشوندمش که برای لحظه ای نگاهش توی نگاهم قفل شد نمیدونم اون لحظه از توی نگاهم که پریشون حال بود چی خوند و چی دید که دستش رو قاب صورتم کرد فروی نگاهم رو ازش گرفتم به پ سمتی که دیدی بهم نداشته باشه دستی به چشم هام کشیدم بعد نگاهم رو بهش دوختم که حالا گریه اش بند اومده بود و با تعجب داشت نگاهم می‌کرد. از این همه مظلومیت و معصومیتش دلم ضعف رفت براش که توی یک لحظه که توی کسری از ثانیه بود دست هاش دور گردنم قفل شد و توی آغوش مینا فرو رفتم‌.
توی شک کارش رفته بودم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : barbara

barbara

رفیق جدید انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
88
پسندها
430
امتیازها
2,678
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #75
نا تعجب نظارگر کار هاش بودم بسته پاکت نامه هایی که باز شده بودن رو روی پاهام گذاشت. با تعجب بند روز پاکت نامه ها رو باز کردم اولینش رو برداشتم شروع به خوندن کردم.
-انقدری توی این چند سال بخاطر کارت متعجب بودم نمی‌تونستم درکت کنم بخاطر یه هویی رفتنت و ازدواجت هر جا که می‌رفتم اینا رو با خودم می‌برم هر شب همه اشون رو میخوندم بلکه بد نم کجا دلت رو شکوندم دلخوری کردم که اینجوری کردی.
با تعجب نگاه از نامه توی دستم گرفتم که اصلا من ننوشته بودمش اصلا خط من نبود. گفته بود ازدواج نکنه بخاطر نیلای فکر می‌کنه ازدواج کردم.
-چی داری میگی؟ من کی‌ازدواج کردم که خودم خبر ندارم.
خنده عصبی کرد از بین نامه هایی که روی پام بود یکیش رو برداشت و بازش کرد و شروع کرد به خوندن.
-سلام همین می‌دونم از خوندن حرف...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : barbara

barbara

رفیق جدید انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
88
پسندها
430
امتیازها
2,678
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #76
و خودم نوشته بودم و خط خودم بود رو برداشتم و جلوی چشم امین گرفتم و گفتم:
-من فقط اینا رو نوشتم و برات فرستادم یعنی اونقدر احمقی که دست خط منو از این تشخیص ندادی.
نامه ها رو از من گرفت و نگاهی بهشون انداخت یکی از اون نامه ها که دست خط من نبود شروع کرد به تجریه و تحلیل و همونجور که سعی داشت دست خط ها رو چک کنه گفت:
-توی یکی از نامه هات گفته بودی دستت ضرب‌دیده و آتل بستی بخاطر اون یکم دست خطت عوض‌ شده.
با عصبانیت گفتم:
باز‌که داری می‌گی نامه هات عزیز من میگم من ننوشتمشون من فقط اینا رو نوشتم من دست از فردای اون شب که منو رسوندی خونه دیگه از سمت تو نامه ای دریافت نکردم چون ازت ناراحت بودم خودم نامه برات پست نکردم بعد از اون ام بخاطر اون مشکلات بعدش و بخاطر کاری‌که کردی کلا دیگه نه نامه ای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : barbara

barbara

رفیق جدید انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
88
پسندها
430
امتیازها
2,678
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #77
گوش هایش دیگر چیزی را نمی‌شنید چهره. دختر خاله امین را از دور دید که داشت. با نفرت نگاهش می‌کرد، بعد از اینکه چند نفر را کنار زد و جلو آمد با زدن حرفش تیر خلاص را به او زد.
- بیچاره پسر خاله من نمی‌دونید اون شب با چه حال خرابی اومد خونه می‌گفت من حتی بخاطرش وقتی سه روز مرخصی اومدم قید دیدن خانواده ام رو زدم که همه وقتم رو با اون بگذرونم اما اون منو کشوند برد باغ. بعد از اینکه حسابی منو م**س.ت کرد باهام خوابید بعد یه مدت اومد گفت که حامله ام برای اینکه آبروت رو نبرم و نگم که بهم ت*جاوز کردی باید بهم یک میلیارد پول بدی انقدر عاشق بود که بعد از اینکه پولو هم بهش داده بود باز باورش نمی‌شد که اون باهاش اینکارو کرده.
خوابیدن؟حامله شدن؟یک میلیارد؟اون داشت چی می‌گفت؟ محال بود امین این حرف ها رو زده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : barbara

barbara

رفیق جدید انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
88
پسندها
430
امتیازها
2,678
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #78
بعد بدون توجه به کسی منو هدایت کرد به سنت بیرون تالار و بعد از اینکه منو سوار ماشین کرد برون حرف پشت فرمون نشست و ماشین رو روشن کرد و با سرعت خیلی بالا رونده سمت مقصد نا معلوم.
با یاد آوری مجدد اون شب و حرفای امشب دختر خاله امین به ناگهان بغضم شکسته شد که هم زمان شد با صدای عربده فرهان و مشت هاش به فرمان که میگفت:
-به خدا فقط دستم بهش برسه مرده اشو زنده میکنم دوباره میکنمش تو گور.
که با صدای شکستن بغض من ساکت شد و آروم گرفتن و آروم ماشین رو گوشه‌ای نگه داشت.
همینجورکه صدای هق هق‌ام هر لحظه بالا تر می‌رفت و اشکم بند نمی‌اومد به ناگهان توی آغوشی امن فرو رفتم اما ته دلم، دلم این آغوش رو نمی‌خواست‌‌. دلم آغوشی رو می‌خواست که همه اون حرفا رو به دختر خاله اش گفته بود دلم آغوشی رو می‌خواست که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : barbara

barbara

رفیق جدید انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
88
پسندها
430
امتیازها
2,678
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #79
با چشم های قرمز شده و صدایی دو رگه گفت:
-بگو ببینم کی دیگه به غیر از خودمون از این ماجرا خبر داره؟
-فقط منو تو و نسیم و خود امین.
-ممکنه..
-نه. محال ممکنه کار نسیم باشه. از چشمم بیشتر به نسیم اعتماد دارم.
-پس..
-نمی‌دونم فرهان نمی‌دونم سرم داره میترکه.
بعد دست هام رو روی سرم گذاشتم سعی کردم ماساژششون بدم تا کمی از دردش کم بشه.
از ماشین پیاده شده که نگاهم رو بهش دوختم که از خیابون گذشت و وارد یه سوپر مارکت شد بعد با نایلونی بیرون اومد به سمت ماشین اومد. بعد از اینکه اومد داخل و نشست نایلون رو روی پام گذاشت و بعد از کنار در سمت خودش دستمالی رو از جای دستمالی بیرون کشیدم و سمتم گرفت و با حالتی که خیلی سعی داشت شوخ و شاد باشه که برای عوض کردن حالم باشه که موفق هم بود گفت:
-بیا بهتره. اشک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : barbara

barbara

رفیق جدید انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
88
پسندها
430
امتیازها
2,678
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #80
دوست داشتم آنقدر توی آغوشم بگیرمش و نوازشش کنم و بوسه روی موهاش بزنم تا آروم بشه اما نمی‌دونم چرا برای دقیقه ای هم گریه اش آروم نمی‌شد.
آروم از توی آغوشم برون آوردمش آنقدری حالش بد بود که اصلا متوجه اطرافش نبود هدایتش کردم سمت تخت روش نشوندمش که برای لحظه ای نگاهش توی نگاهم قفل شد نمیدونم اون لحظه از توی نگاهم که پریشون حال بود چی خوند و چی دید که دستش رو قاب صورتم کرد فروی نگاهم رو ازش گرفتم به پ سمتی که دیدی بهم نداشته باشه دستی به چشم هام کشیدم بعد نگاهم رو بهش دوختم که حالا گریه اش بند اومده بود و با تعجب داشت نگاهم می‌کرد. از این همه مظلومیت و معصومیتش دلم ضعف رفت براش که توی یک لحظه که توی کسری از ثانیه بود دست هاش دور گردنم قفل شد و توی آغوش مینا فرو رفتم‌.
توی شک کارش رفته بودم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : barbara

موضوعات مشابه

عقب
بالا