- تاریخ ثبتنام
- 5/9/24
- ارسالیها
- 93
- پسندها
- 729
- امتیازها
- 3,713
- مدالها
- 6
سطح
7
- نویسنده موضوع
- #61
با صاف کردن صدام گفتم:
- امیر چرا انقدر دور نشتی بیا نزدیک بشین.
نگاهی به امین انداخت که گفتم:
-چیه نکنه تونم واقعا خیال کردی این واقعا شوهرمه. نه خیرم یه محرمیت ساده بود که فقط من بیام به این کشور یادت نیست مگه تو اتوبوس چی گفت یه محرمیت ساده اس.
باز نگاهش رو از من گرفت و به امینی که از خشم. صورتش رو به سرخی رفته بود انداخت گفتم:
-وایسا ببینم اصلا چی شده بین شما دوتا جند ساعت پیش هم توی لابی امین بهش لعنت میگفت؟
امیر با تاسف گفت؛
-تقصیر من بود معذرت میخوام.
-مگه چیکار کردی؟
با صدای راضیه نگاهم برگشت سمتش.
-گذشته ها گذشته آقا امین بهتره شما هم دیگه امیر سام رو ببخشین کوچیکی کرده.
پس راضیه هم میدونست چی شده ولی من خبر نداشتم انگار امین متوجه شد که ناراحت شدم گفت:
-با مشکلی نیست.
با...
- امیر چرا انقدر دور نشتی بیا نزدیک بشین.
نگاهی به امین انداخت که گفتم:
-چیه نکنه تونم واقعا خیال کردی این واقعا شوهرمه. نه خیرم یه محرمیت ساده بود که فقط من بیام به این کشور یادت نیست مگه تو اتوبوس چی گفت یه محرمیت ساده اس.
باز نگاهش رو از من گرفت و به امینی که از خشم. صورتش رو به سرخی رفته بود انداخت گفتم:
-وایسا ببینم اصلا چی شده بین شما دوتا جند ساعت پیش هم توی لابی امین بهش لعنت میگفت؟
امیر با تاسف گفت؛
-تقصیر من بود معذرت میخوام.
-مگه چیکار کردی؟
با صدای راضیه نگاهم برگشت سمتش.
-گذشته ها گذشته آقا امین بهتره شما هم دیگه امیر سام رو ببخشین کوچیکی کرده.
پس راضیه هم میدونست چی شده ولی من خبر نداشتم انگار امین متوجه شد که ناراحت شدم گفت:
-با مشکلی نیست.
با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.