متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان ژابیر: اشک آتش | زیبا کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع آهو`
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 10
  • بازدیدها 620
  • کاربران تگ شده هیچ

نظرتون راجب رمان؟

  • عالی

    رای 3 100.0%
  • خوب

    رای 0 0.0%
  • بد

    رای 0 0.0%
  • ۲. رمان از نظرتون چه مشکلی داره؟

    رای 0 0.0%
  • توصیفات درونی

    رای 0 0.0%
  • سیر داستان

    رای 0 0.0%
  • توصیفات مکان

    رای 0 0.0%
  • لحن و بافت

    رای 0 0.0%
  • ایده

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    3

آهو`

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
149
پسندها
704
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #11
سایه‌ی ترس مثلِ بختکی سنگین روی کالبدم می‌چرخید. کاش زمان به عقب برمی‌گشت و من هیچ‌وقت روی اون میز حاضر نمی‌شدم! کاش می‌تونستم باز گل‌‌های کوچک و بزرگِ کافه رو با نگاهم غسل بدم، اما چشم‌هام روی هیچ جنبده‌ای نمی‌چرخید! کاش می‌تونستم زیبایی چشم‌های سبزِ اون دختر رو نادیده می‌گرفتم و دنیای تاریکم رو بغل می‌زدم و از زیر نگاهِ همه‌‌ی آدم‌ها پنهون می‌شدم!
نگاهم روی جسمِ کز کرده‌ی گوشه‌ی اتاقک خیره مونده بود و چشم‌های سبزِ وحشت‌زده‌اش روی من با مکث چرخید.
می‌تونستم کوهستانِ آرزو‌هایی رو که گاهی وقت‌ها مثلِ رویا درونش زندگی می‌کردن، ویران شده ببینم!
دنیای صورتی رنگش به رنگ سیاه در اومده بود و جهانِ سبزش پر وحشت نفیر می‌کشید.
با صدای غرشی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : آهو`
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] asalezazi

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا