نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعر مجموعه اشعار طنازنامه | آتریسا پردیس نگار کاربر انجمن یک رمان

“Atreisa Pardis Negar”

رو به پیشرفت
سطح
2
 
ارسالی‌ها
101
پسندها
258
امتیازها
1,153
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام خداوند جان و خرد
نام مجموعه اشعار: طنازنامه
به نگارش: آتریسا پردیس نگار
قالب: شعرنو
مقدمه:
مقدمه‌ای بر طنازنامه
در دل این طنازنامه،
خنده‌ها و اندیشه‌ها،
از هر گوشه‌ی این زندگی، را
چهره‌ی ز روزگار می‌سازد.
با نگاهی طنزآلود،
زیر لب خنده‌ای می‌زنیم،
چالش‌ها و دردها را،
با شوخی‌ها فراموش می‌کنیم.
بیایید با هم بخندیم،
به تلخی‌های روزگار،
در این دنیای پر از غم،
شاد باشیم و شاداب.
این اشعار، زبانی دارند
که در آن حقیقت‌ها پنهان،
با طنز و لطافت درره دورودراز،
چشم هایمان را به روی واقعیت می‌کنندباز.
 
آخرین ویرایش

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
577
پسندها
5,154
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • مدیر
  • #2
•| بسم رب العشق |•
مشاهده فایل‌پیوست 689220
ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛ لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.
"قوانین بخش اشعار کاربران"
***
پس از ارسال بیست پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.

"تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار"
***
پس از گذشت بیست پست از دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست تگ دهید و از کیفیت اشعار خود آگاه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

“Atreisa Pardis Negar”

رو به پیشرفت
سطح
2
 
ارسالی‌ها
101
پسندها
258
امتیازها
1,153
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #3
در کوی و برزن تخمه می‌خوردم، می‌زدم قدم

دیدم حسن، گفتم: «حسن، چه طوری؟ منم ممدآهای، چه دوری!»

گفتا: «ممد، داری حالی‌ها؟ برو اون ور، کفترم رو می‌پرانی!»

آهای کفتره قشنگم، سفید و ناز مشنگم،

پر نکن، ای جانم، منم هامنم بابایی!

گفتم: «با چهره‌ای عبوس، بی‌خیال نمیشی،

حسن، آخه چه قدرتولوسی؟

زندگی این‌جوری نمی‌گذره،

بیا کمی جدی‌تر به دنیا نظر کن، برادر!»

حسن خندید و گفت: «ممد، زندگی من همینه،

خودم نخواستم کفتر بپرانم،

سربه‌زیر بشم، وقت بگذرانم.

یار بدبدم کرد، بی‌چاره و بی‌بارم کرد،

به کفتر بازی معتادم کرد!»

گفتم: «نکن حسن، با خودت،

دست بردار از این کارت!

بیا بگرد دنبال کار حسابی،

ای رفیق عشق کفترِناحسابی

ای بلای جان، به فکر خودت باش،

زندگی کوتاهه، نذار کفتری بشه پاش!

چون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

“Atreisa Pardis Negar”

رو به پیشرفت
سطح
2
 
ارسالی‌ها
101
پسندها
258
امتیازها
1,153
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #4
مجنون:
عزیزم، تو مثل بارون می‌مونی،
وقتی می‌ری، دلم می‌خواد بگم: “بارون نرو!”
ولی راستش، بارون که میاد، چترم رو فراموش می‌کنم،
و بعد می‌شم مثل موش خیس، توی دلم غم می‌زنه!

لیلی:
بارون که بره، زمین خشک می‌شه،
ولی تو که میری، دل من ترک می‌شه!
با این حال، وقتی تو میری،
دلم می‌خواد برم توی کمد و با لباس‌های قدیمیم گریه کنم!

مجنون:
خوب، پس بی‌خیال بارون!
بگو چطوری می‌تونی دل منو شاد کنی؟
می‌دونی که با لبخندت، بارون می‌تونه برگرده،
ولی اگه تو نری، من خودم بارون میشم و می‌زنم به خیابون!

لیلی:
با یه لبخند، یا یه کلام خوب،
ولی تو که همیشه درگیر این شغلی!
عاشقانه‌ها رو گنجینه کن، مثل طلا در دل،
ولی مواظب باش، طلاها رو توی کمد نذاری، چون گم میشن!

مجنون:
شغل من عشق توئه،
اما تو می‌دونی، گاهی کارم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

“Atreisa Pardis Negar”

رو به پیشرفت
سطح
2
 
ارسالی‌ها
101
پسندها
258
امتیازها
1,153
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #5
گفت‌وگوی خنده‌دار در مغازه

مشتری:

سلام ای مغازه‌دار، چه خبر از جنس‌ها؟

می‌خواهم بخرم چیزی، ولی با کمی حوصله و راز!

مغازه‌دار:

سلام، خوش آمدی، بفرما، هر چی می‌خوای!

این‌جا همه چیز هست، از نان تا چای!

مشتری:

این پارچه‌ات خوبه؟ رنگش یه کم ریزه!

قیمتش چقدره؟ تو این گرونی، کارم زار است!

مغازه‌دار:

ای بابا! قیمت‌ها رو بی‌خیال شو،

ما جنس عالی داریم، فقط بخر و برو!

مشتری:

ولی قبل از خرید، بگو جنس چجوریه؟

چند بار شسته می‌شه؟ آیا فریب هم داره؟

مغازه‌دار:

جنس خوبه، ولی کمی فریب هم داره!

مثل عشق‌های این روزا، یه کم پیچیده و شیره!

مشتری:

حالا که این‌جوریه، پس بی‌خیال می‌شم!

بهتره برم سراغ بازار دیگه، شاید خوش شوم!

مغازه‌دار:

برو، برو! ولی یادت نره!

بازار همیشه شلوغه، خنده‌دار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

“Atreisa Pardis Negar”

رو به پیشرفت
سطح
2
 
ارسالی‌ها
101
پسندها
258
امتیازها
1,153
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #6
(گفت وگو مادربزرگ ونوه )

مادربزرگ:

نوه عزیزم، پیر می‌شوی،

پایت دردمی‌کند،

قلنچ کمرو، گردن مدام صدایت می‌کند.

نوه:

مادربزرگ، کوتاه بگو!

پیری با آه و ناله چه می‌گویی؟

من هنوز جوانم، سرحال و بی چین و چروک‌ام.

مادربزرگ:

پیری خبر نمی‌کند؛

باز زدن زنگ در، صدا نمی‌کند.

می‌آید بی‌کلید، عمرت را بی‌تردید.

نوه:

کم بگو از درد پیری و شکستگی و بی‌ثباتی،

غم می‌دهی بر من، گویا می‌خواهی

سفید کنی موهای سیاه‌ام.

مادربزرگ:

من می‌گویم تا آگاه شوی،

بر عمر گرانبها لگد بی‌ارزشی نکوبی.

مراقب خود باشی تا در آینده دور

از درد مفاصل به دور باشی.
 
آخرین ویرایش

“Atreisa Pardis Negar”

رو به پیشرفت
سطح
2
 
ارسالی‌ها
101
پسندها
258
امتیازها
1,153
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #7
(گفت وگو همسرو شوهر)
شوهر:
زنگ می‌زنم، خوشتیپ کرده‌ام

بی‌درنگ در می‌زنم

دسته‌گلی در دستم، به انتظارت نشسته‌ام

ای محبوبم، تنها محجوب دلتنگم

همسر:
آمدم، در نزن، در را محکم نزن

می‌شکند، انگ شکستنش بر من نزن

آمدم، یه لنگه پا بی‌محابا آمدم

شوهر:
باز کن، دستم خشک شد

دسته‌گل‌های دستم، ذره‌ذره از دوریت خشک شد

شوق من، آرام آرام بی‌ذوق شد

همسر:
باز کردم در را برایت، روی خوشم نشان دادم

حال دسته‌گل‌هایم را تحویل ده، بی تردید گلی زیبا ده

شوهر:

بیا همسر، این هم گلت

گلی زیبا و فریبا، همچو خودت

همسر:

پس این همه آشوب، بهره گل بود و بس

پس گوشت و تخم‌مرغ و روغن کو؟

نکند سبزی‌خوار شدی، خبر نمی‌دهی؟

شوهر:

غم در دلم لانه کرد از این حرفت

آلاله‌ای از آتش عشق خاموش گشت از این جوابت

گرانی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

“Atreisa Pardis Negar”

رو به پیشرفت
سطح
2
 
ارسالی‌ها
101
پسندها
258
امتیازها
1,153
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #8
(گفت وگو خواهر برادری)

خواهر:
عزیزم، راستش رو بگو،

چرا همیشه دعوا می‌کنی تو؟

هر چی می‌زنم به لبه،

می‌گی: «نه! ایده‌هات چرت و پرته!»

برادر:
فکر کردی همیشه درستی؟

در مورد کارت، واقعاً بی‌خود و سرمتی!

این‌قدر اصرار نکن، خواهش می‌کنم!

دست از سر تلویزیون بردار، داداش جانم!

خواهر:
تو که می‌گی همیشه حق با من است،

ولی می‌دونی، این نیت باعاطفه، نیست!

هر وقت من به بازی می‌روم،

تو بی‌خبر از کار و بارم، بی‌سروصدا می‌ری!

برادر:
هر دو موشکی، عصبانی و پرخاشگر،

خودت رو می‌کشی که بگی، بزنم بی‌خیال!

چرا نباشیم مثل دو گل خوشبو،

ولی نه، همیشه تو توی جنگی بی‌فایده!

خواهر:
زیر بارانی از فریاد و جنجال،

چرا باید بسوزیم، مثل کبابی بی‌مال؟

برادر، این دعوا همیشه،

بی‌فایده است، جان من،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا