- تاریخ ثبتنام
 - 30/3/17
 
- ارسالیها
 - 2,725
 
- پسندها
 - 66,377
 
- امتیازها
 - 66,873
 
- مدالها
 - 50
 
- سن
 - 26
 
سطح 
                
    
    
    46
 - نویسنده موضوع
 - #131
 
- من جنبهش رو ندارم. انقدر تحویلم نگیر. بعد دیدی یه روز نبودی و هیچکس محل سگم بهم نداد، اونوقت افسرده میشمها. 
چندثانیه بدون پلک زدن تماشایم میکند. مسیر نگاهم را به تنه درخت پشتسرش تغییر میدهم.
- من همیشه هستم. کافیه صدام بزنی.
دوباره چشمهایم را به او و تسلط عجیبش روی خیره نگاه کردن و پلک نزدن میدوزم.
- همیشه یعنی تا کی؟ تا وقتی از هم خسته شیم؟ تا وقتی یکی دیگه رو ببینی و دیگه دلت برام نلرزه؟
در سنی نبودم که همیشه برایم معنای خاصی داشته باشد. همیشهای وجود نداشت. ممکن بود آدم یک شب تا صبح عقیدهاش تغییر کند و دیگر خواهان معشوق نباشد. مگر محمد عاشق طناز نبود؟ یا پویان و باران برای هم جان نمیدادند؟ شاید هم بردیا و سایه یکروز زیر سایه درختی نشسته باشند و بردیا...
چندثانیه بدون پلک زدن تماشایم میکند. مسیر نگاهم را به تنه درخت پشتسرش تغییر میدهم.
- من همیشه هستم. کافیه صدام بزنی.
دوباره چشمهایم را به او و تسلط عجیبش روی خیره نگاه کردن و پلک نزدن میدوزم.
- همیشه یعنی تا کی؟ تا وقتی از هم خسته شیم؟ تا وقتی یکی دیگه رو ببینی و دیگه دلت برام نلرزه؟
در سنی نبودم که همیشه برایم معنای خاصی داشته باشد. همیشهای وجود نداشت. ممکن بود آدم یک شب تا صبح عقیدهاش تغییر کند و دیگر خواهان معشوق نباشد. مگر محمد عاشق طناز نبود؟ یا پویان و باران برای هم جان نمیدادند؟ شاید هم بردیا و سایه یکروز زیر سایه درختی نشسته باشند و بردیا...
	
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.