- ارسالیها
- 59
- پسندها
- 138
- امتیازها
- 523
- مدالها
- 2
- نویسنده موضوع
- #31
هرچقدر که این جمع سعی در صمیمی نشان دادن خودشان داشتند اما من ترجیح دادم تا اخر صحبت هایشانن فقط گوش دهم و کنار ایلیا بمانم.
بعد از شام ایلیا همراه ان سه نفر رفت ...
داخل اتاق شدم بعد از برگشتنمان از آزمایشگاه تمام تنم درد میکرد بی حال روی تخت دراز کشیدم خیلی دلم میخواست بخوابم...بلند شدم و با کندن لباس هایم به حمام رفتم.
وان رت پرکردم و دراز کشیدم ..
نمیدانم دقیقا چندساعت گذشته بود اما با صدای پرت شدن وسایل روی زمین از خواب بیدار شدم آب یخ زده بود لرزان بیرون امدم ک چند تقه به در خورد.
_ماریا ..؟
ایلیا بود.
_الان میام..
بدنم را با آب گرم شستم و با پوشیدن حوله بیرون رفتم...در را بستم و به سمتش برگشتم...اتاق تاریک تاریک بود چراغ را زدم ..روی تخت دراز کشیده بود و ساعدش روی چشمناش بود ...
بعد از شام ایلیا همراه ان سه نفر رفت ...
داخل اتاق شدم بعد از برگشتنمان از آزمایشگاه تمام تنم درد میکرد بی حال روی تخت دراز کشیدم خیلی دلم میخواست بخوابم...بلند شدم و با کندن لباس هایم به حمام رفتم.
وان رت پرکردم و دراز کشیدم ..
نمیدانم دقیقا چندساعت گذشته بود اما با صدای پرت شدن وسایل روی زمین از خواب بیدار شدم آب یخ زده بود لرزان بیرون امدم ک چند تقه به در خورد.
_ماریا ..؟
ایلیا بود.
_الان میام..
بدنم را با آب گرم شستم و با پوشیدن حوله بیرون رفتم...در را بستم و به سمتش برگشتم...اتاق تاریک تاریک بود چراغ را زدم ..روی تخت دراز کشیده بود و ساعدش روی چشمناش بود ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش