در حال تایپ رمان بذرهای سرزمین نهان | محمد جواد وفایی نویسنده انجمن یک رمان

[Death Stalker]

نام رمان :

بذرهای سرزمین نهان

نام نویسنده:

محمد جواد وفایی

ژانر رمان:

فانتزی

کد رمان: 5803
ناظر: Armita.sh ​

خلاصه:
درهایی رو به جهان‌هایی عجیب باز می‌شوند. موجوداتی که وجودشان روی تاریکی شب سایه می‌اندازند از میان‌شان عبور می‌کنند و مانند انگلی شروع به بلعیدن نور می‌کنند.
فرزندان شب تاریکی را تعقیب می‌کنند، نگهبانان دروازه از خواب برمی‌خیزند و زمزمه‌کنان جنگل ناگهان ساکت می‌شوند. تقدیر را چه کسی کامل خواهد کرد؟

 

[AROOS MORDE]

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.
نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Death Stalker]

فصل اول



- به نظرتون اگه مرگ به سراغتون بیاد، چه چیزی می‌تونین بهش پیشنهاد بدین تا از جون شما بگذره؟
صدای نفس نفس زدن‌هایش مدام شنیده میشد. پسربچه‌ای که این سوال را پرسیده بود، بعد از اندکی مکث دوربین را جلوی صورت تپلش گرفت و گفت:
- من به شخصه یه بسته از این شکلات‌های خوشمزه «مِکادی» بهش پیشنهاد میدم. کسی چه می‌دونه؟ شاید انقدر از این شکلات خوشش اومد که چندتا جون اضافی هم بهم داد.
وقتی این کلمات را بر زبان می‌آورد هیجان زیادی وجودش را در برگرفته بود. این را می‌شد از روی آن لبخند کجش فهمید. او بخار دهانش را روی لنز دوربین انداخت و سپس با آستینش آن را تمیز کرد.
پسربچه بند دوربینش را روی گردنش انداخت. گازی به شکلاتش زد و همان‌طور که با اشاره دستانش به پیاده‌روی خلوت که پر از کیسه‌های شن و...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Death Stalker]

او دوربین را سریع برداشت و بلند شد. نگاهی سرتاسر به اطرافش انداخت و همان‌طور که سعی داشت تا بند دوربین را به گردنش بیاندازد گفت:
- شاید از چیزی که انتظارش رو داشتم کمتر وقت داشته باشیم پس نهایتاً بتونم تا چند تا خیابون اون طرف‌تر رو بگردم. هفته‌ی دیگه برمی‌گردم و نصف دیگه‌ی نقشه رو کامل می‌کنم.
پسرک دوربین را به سمت خودش چرخاند و مستقیم زل زد به مخاطبینش و پس از اندکی مکث گفت:
- و همون‌طور که همیشه آخر تمام این فیلم‌های ضبط شده میگم... هرکاری یه بهایی دارد و من حاضرم برای هرکاری که دارم انجام میدم بهاش رو بپردازم.
سپس چشمکی زد و دوربین را خاموش کرد. صدای رعد و برق‌ها حالا به وضوح بیشتری شنیده می‌شد. آن‌قدر نزدیک شده بودند که استخوان‌های بدن کریس به لرزه بیوفتند. کریس حالا با دستپاچگی...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Death Stalker]

کریس چند باری در میان آواره‌های آن شهر قدم زده و به دنبال خرت و پرت‌های قابل استفاده گشته بود. راه رفتن میان رویاهای لگدمال شده توسط جادو و رگباری از گلوله‌ها شاید آن‌قدرها هم که گمان می‌کرد جالب نبود. بار اولی که به خانه‌ی یک جادوگر در آن شهر پا گذاشت انتظار عجیب‌ترین چیزهایی که در زندگی‌اش دیده بود را داشت؛ کتابخانه‌هایی پر از اسناد تاریخی که تاریخچه‌ی جادو را بازگو می‌کردند، ابزار آلات شکن طلسم شده که خودشان کارهای خودشان را انجام می‌دادند و یا شاید هم حیوانات دست آموز سخنگو؛ اما در کمال ناباوری خانه‌های آن‌ها فرقی با دیگر خانه‌ها نداشت. انگار از اول هم قرار نبوده فرقی داشته باشند؛ شاید به همین دلیل بود که جنگ میان‌شان آغاز شد. هیچکس نمی‌توانست تا ابد به هاله‌ای از دروغ‌ها که دور...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.