• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان چاشنی عشق | بانوی بهار کاربر انجمن یک رمان.

  • نویسنده موضوع بانوی بهار
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 166
  • کاربران تگ شده هیچ

بانوی بهار

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
22/12/24
ارسالی‌ها
30
پسندها
167
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
چاشنی عشق
نام نویسنده:
بانوی بهار
ژانر رمان:
عاشقانه
معمایی
جنایی
کد رمان: 5804
ناظر: Armita.sh Armita.sh

خلاصه:
آوا؛ دانشجوی رشته پرستاری است که پدر و مادرش را طی یک تصادف از دست داده و حالا با عمه بیمارش زندگی می‌کند او برای تامین مخارج زندگی و درمان عمه اش در یک کافه مشغول به کافه می‌شود و با دیدن سپنتا ماجرا عشق آن ها رقم می‌خورد اما هیچکس نمیداند اتفاقی که در آن شب افتاد...
چرا این عشق دوام نیاورد...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

AROOS MORDE

مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
10/7/21
ارسالی‌ها
2,036
پسندها
23,714
امتیازها
46,373
مدال‌ها
26
سن
21
سطح
29
 
  • مدیر
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : AROOS MORDE

بانوی بهار

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
22/12/24
ارسالی‌ها
30
پسندها
167
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:
وقتی سر می‌چرخانم و پشت سرم را نگاه می‌کنم تنها تو را می‌بینم که در تنگ‌نا های زندگانی‌ام کنار من بودی...
تنها تو بودی که در لحظات به زانو در آمدن وجودم مرا به آغوش کشیدی...
نمی‌دانم چگونه از تو بابت اجابت تمنایم در روز های سخت و دردناکم تشکر کنم...
 

بانوی بهار

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
22/12/24
ارسالی‌ها
30
پسندها
167
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
با نگاهی سریع و گذرا روی صفحه‌ی ساعت براقی که روی مچ دست دارد دوباره زمان را چک می‌کند.
با دم عمیقی خون‌سردی را به تمام وجودش تحمیل می‌کند و این‌بار دقیق‌تر تمرکز می‌کند.
با صدای خسته نباشید استاد سال‌خورده نگاه از مانیتور می‌گیرد و با خداحافظی کوتاهی کلاس را ترک می‌کند.
به سرعت خود را به کافه می‌رساند و با چند قدم سریع به اتاق مدیریت می‌رسد.
پس از چند دقیقه با رنگی پریده و چهره‌ای غمناک بیرون می‌آید.
تا غروب آفتاب فقط یک ساعت زمان باقی مانده و آوایی که باید با خبر خوش خانه برمی‌گشت.
دلگیرتر از همیشه و هر‌زمان دیگری راه خانه را پیش می‌گیرد و با خستگی فراوان به خانه می‌رسد.
کلید را در قفل خانه می‌چرخاند تا در را باز کند که ناگهان کسی از پشت صدایش می‌زند.
- آوا جان؟
دخترم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

بانوی بهار

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
22/12/24
ارسالی‌ها
30
پسندها
167
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
از پله‌های اتاقش پائین می‌آید و با پوشیدن کفش‌های تابستانه کرم رنگش و برداشتن کلیدش از در خانه بیرون می‌آید که ناگهان سامیار را روی سکوی خانه می‌بیند.
- سلام.
- سلام ابجی آوا.
خوبی خانم؟
- سلام آقا سامیار
- ای بابا!
بازم که گفتی آقا!
من بردار شیری توام آقا چیه تازه یادکرفتی دختر؟
باید مثل قدیما بگی داداش،بهونه هم نداریما خانم دکتر
- من پرستاری می‌خونم داداش
- خب حالا هرچی آبجی خانم
بفرما بفرما که الان مامانم بیچاره‌م می‌کنه میگه کجا موندین.
با لبخند ملیحی مسیر کوتاه بین دو منزل را طی می‌کنند به خانه زیور خانم می‌رسند.
حامد قفل در،در می‌چرخاند و هر دو وارد خانه می‌شوند.
مهتاب با قدم‌های تند به سمت آوا می‌آید و او را محکم در آغوش می‌کشد.
- سلام آبجی آوا
- سلام عزیزم خوبی؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 12)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا