• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان اردیبعشق | گلناز جدیدی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع گلناز جدیدی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 11
  • بازدیدها 529
  • کاربران تگ شده هیچ

گلناز جدیدی

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
3/5/25
ارسالی‌ها
11
پسندها
40
امتیازها
33
سن
25
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
اون روزها به خوبی می گذشت با بچه های مدرسه جدید خیلی جور شده بودم عصر ها بعد مدرسه قرار میذاشتیم بریم سینما ، کافه و به امتحان های آخر سال که نزدیک شدیم به جای بیرون، خونه های هم می رفتیم و درس ها رو باهم مرور می کردیم البته به بهونه درس کلی هم شیطونی می کردیم و شماره های که گرفته بودیم با یه خطی که هانیه مخصوص همین کار خریده بود و همیشه خاموش بود زنگ می زدیم و سر به سر پسرا می ذاشتیم و دوباره خط خاموش می کردیم.
چهارشنبه آخرین امتحان بود خوب یادم حرفو فن داشتیم با خوشحالی از جلسه بیرون اومدم و پریدم هوا و کتاب پرت کردم اونور گفتم هورااا تموم شد.
تک تک بچه ها رو بغل کردم و به هم قول دادیم توی تابستان همو ببینیم . همون روز ثمین بهم گفت که قراره جمعه ها با جمع چنتا ازدوستاشون برن کوه و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

گلناز جدیدی

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
3/5/25
ارسالی‌ها
11
پسندها
40
امتیازها
33
سن
25
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
بعد یه ۴۰ دقیقه بالا رفتن به یه سرویس بهداشتی رسیدیم که سریع بردیا گفت
- آخ آخ من برم که دیگه خیلی حاجت لازمم
هادیم پشت بندش گفت
-گل گفتی داداش منم چشام دیگه هیچ جارو
نمی بینه ، محمد توام میای ؟
-نه داداش شما برین .
ثمینم گفت
-منم میرم کی میاد .
شیدا و یاسمینم باهاش رفتن النازم با یه عشوه ای گفت
-منم برم رژلبمو تمدید کنم.
انگار نمی گفت رژلبش تمدید نمی شد .
تا بیان رفتم رو‌چمنا نشستم .
-چمنا نم داره براتون خوب نیست بیایین اینجا رو جدولا بشینین
یه لبخند پسر کش زدم گفتم
-نه اکیه مرسی خنکیش حالم خوب می کنه .
خودش یکم کشید اون طرف تر گفت
-رحمتونو سرد می کنه و به اصطلاح آب میکشه
قرمز شدم این چی گفت پسره بی حیا اما برای این که دیگه چیزی نگه رفتم یکم اون ور ترش نشستم
و از خجالت سرم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

عقب
بالا