• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان رویای تاریک | امیر‌سجاد خالق‌پناه کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع amirsajad778
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 246
  • برچسب‌ها
    رمان
  • کاربران تگ شده هیچ

amirsajad778

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
20/7/25
ارسالی‌ها
6
پسندها
10
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
رویای تاریک
نام نویسنده:
امیر سجاد خالق پناه
ژانر رمان:
سورئال
کد نظارت: ۵۸۸۶
ناظر: Abra_. Abra_.



فصل دوم مجموعه‌ی خواب ابدی!
برای ورود به جهانِ خواب آماده شوید و در رویاهایتان غرق شوید!
ما در رویا نیستیم بر رویا هستیم، کتاب خواب ابدی سفر مردی به درون لایه‌های خواب و دیدن فسادهای جوامع در حالت طبیعت است و رفته‌رفته تبدیل به رمان می‌شود، به نظر شما سرنوشت مردی که در رویا گیر افتاده چیست؟ چه بر سرش میاید؟ او در رویا عاشق می‌شود و سرنوشت عشق رویایی چیزی نیست جز... !
کتاب رویای تاریک در ژانر سوررئال و
اکسپرسیونیسم در ۱۰۰ صفحه شمارا به دنیای جدید و پر از پند وارد می‌کند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Abra_.

مدیر بازنشسته تالار کتاب
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
17/2/24
ارسالی‌ها
122
پسندها
1,658
امتیازها
9,703
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
8
 
  • #2
IMG_20250501_184704_079.jpg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Abra_.

amirsajad778

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
20/7/25
ارسالی‌ها
6
پسندها
10
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
کد نظارت: ۵۸۸۶
ناظر: Abra_. Abra_.

رویای تاریک

(بخش اول : ماهی مرداب )

جای پایم را سفت و نگاهم را به جلو میدوزم به آن جلو که شهریست از باقی ماندهی شهره های فاسد حيوانات وحشى، حيوانات وحشی که در شهر میزیستند و در جنگ آخور مرگشان را پهن میکنند!

و من حال به دنبال تنها آرزوی بجای مانده در تاریخ خود هستم که نه در واقع بلکه در رویا به تنها آرزوی من مبدل گشته و آن معشوقیست که به امید به دست آوردنش به خوابی ابدی رفته و بیدار نمیشوم

یک قدم دیگر تا مرگ دارم و آن حس کردن گرمان بدن اوست یک قدم دیگر زاییده هزاران قدمی که من به دنبال او برمیدارم و او به دنبال تقدیر

حال به سوی او در این شهر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

amirsajad778

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
20/7/25
ارسالی‌ها
6
پسندها
10
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
رویای تاریک!
________________________________________
بخش دوم:قطارهای مغز!

قطار های بزرگی از اینور کره‌ی مغزم به آنور آن سفر می‌کردند و مغزم را به سوت کشیدن وا می‌داشتند تا خلاء سوت نداشتنِ خود را احساس نکنند!
از آن طرف هم صدای جیغ های پرستار مضاف بر سوت های قطار شده بود و فرزندی از فریاد زایید و فریاد زدم:رهایش کنید!
شجاعتم و پاکیِ عشقی که خداوند حتی در خواب هم عاشقان را رها نمی‌کند،تارِ عنکبوت را پاره کرد و پرستار با بال هایی در هم شکسته گریخت، تا عنکبوتِ پیر از گودالِ سکه ها و زر ها بیرون میامد من هم گریختم!
در سر کوچه‌ی عنکبوت ها به انتظار او بودم و او با چشمانی باران و بارانی درخشان با بال های سر افشان از روی سرم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

amirsajad778

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
20/7/25
ارسالی‌ها
6
پسندها
10
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
《بخش سوم:غورباقه ها!》
اولی تصویر برایم بسی ناگوار و نآگوارا بود،و در آن طرفِ مرداب میهمانیی بود،که در آن غورباقه ها می‌رقصیدند و جیر جیرک ها کف میزدند و شاپرک هایی شام شده بودند و سرو میشدند،ومیهمانان جیر جیرکی که ترس عجین شدن با اسیدِ معده‌ی غورباقه ها کف میزدند و کف میزدند ،اما نمیدانستند که مرداب به نام غورباقه هاست!
قورباغه هایی که ازشدتِ غرور به قور قور افتاده و کلمه‌ی مُد را با حرف قور آغشته میکدند و برچسب های دل فریب و زیبایی را به خود وصل نموده بودند،که روی آنان نوشته بود مد!
و این برایم عجیب بود چون هر غورباقه‌ی زشت و پلیدی مُدِ زیباترین داشت و پروانگان زیباتری را اسارات گرفته بود و جلوی شاپرکانِ عاشق به اینور و آنور می‌کشید شاپرکانی که تابع مدِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

amirsajad778

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
20/7/25
ارسالی‌ها
6
پسندها
10
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
بخش چهارم: 《شاه سوسک》

در آنجا در به در به دنبالِ پرستاری که پروانه شده بود میگشتم و ترسم از آن بود خوراک غورباقه های مدگرا نشود!
جلوتر که رفتم سوسک هایی آنجا بودند که به غورباقه ها مد های زیباتر و جدیدتری میفروختند،و تمام دارایی آنان را می‌گرفتند در اعضای غرور فروشی!غروری که از مد قور قور به دست آمده بود و سوسک هایی که به خوبی راهِ شکار نشدن را زبر کرده بودند!

در آن میان پرستار را یا بهتر است بگویم پروانه را در میان حیوانات و موجودات مرداب دیدم که آب از دهانش غورباقه ها بیرون ریخته بود و به او خیره گشته بودند،و او با چشمانی متعجب و سبز به آنها خیره گشته بود و بال هایش انگار بلند شده و تا عرش علا میرفتند!
میدید غورباقه های ماده را که برای نرهایی زشت تر و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

عقب
بالا