• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

فن فیکشن فن‌فیکشن راکوئیرن | فاطمه.ع کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع ballerina
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 15
  • بازدیدها 323
  • کاربران تگ شده هیچ

ballerina

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
14/7/25
ارسالی‌ها
46
پسندها
87
امتیازها
103
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
کد نظارت: ۶۴
ناظر:
Abra_. Abra_.
عنوان: راکوئیرن¹
برگرفته از مانگا شاهزاده تنیس
نویسنده: فاطمه.ع
ژانر: اکشن، درام، معمایی
خلاصه:
یک قهرمان تنیس، یک گردنبند نفرین شده. سه نام که رازی خونین را پنهان کرده‌اند... .
وقتی راکتش حقیقت را به زمین می‌کوبد، خاکسترهای گذشته زنده می‌شوند.
گاهی باخت، تنها راه پیروزی است... .

۱. Ra-koi-ren
 
آخرین ویرایش
امضا : ballerina

Abra_.

مدیر بازنشسته تالار کتاب
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
17/2/24
ارسالی‌ها
122
پسندها
1,657
امتیازها
9,703
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
8
 
  • #2
Screenshot_۲۰۲۵۰۷۲۳_۱۸۵۶۰۳_Gallery.jpg
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن یک رمان برای منتشر کردن فن فیکشن خود؛
خواهشمندیم قبل از تایپ فن فیکشن خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!

"قوانین جامع تایپ فن فیکشن"

و برای پرسش سؤالات و اشکالات خود در رابطه با فن فیکشن، به لینک زیر مراجعه فرمایید.
" تاپیک جامع مسائل کاربران در رابطه با رمان‌نویسی "

برای انتخاب ژانرِ مناسبِ فن فیکشن خود به تاپیک زیر مراجعه کنید....​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Abra_.

ballerina

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
14/7/25
ارسالی‌ها
46
پسندها
87
امتیازها
103
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:
خط قرمز بین برنده و بازنده، به باریکی تور تنیس بود... و رن اچیزن دقیقاً روی آن ایستاده بود.
صدای توپ‌ها مثل نبض یک راز قدیمی می‌زد. هر ضربه، سوالی بی‌جواب را در ذهن رن زنده می‌کرد:
- چرا دستان نانجیرو هنگام گفتن «خوش آمدی» می‌لرزید؟
- چرا آتوبه آن شب بارانی، گردنبند عجیبش را پنهان کرد؟
- و چرا توپ‌های تمرینی همیشه به سمت آن نقطهٔ سوخته در حصار زمین می‌رفتند؟
«بازی فقط روی زمین تنیس نیست... .»
این آخرین جملهٔ مربی پیش از سکوت مرموزش بود.
حالا رن باید بین سه انتخاب یکی را برمی‌گزید:
- گریز از گذشته
- مقابله با حقیقت
- یا باز کردن دروازهٔ جهنمی که سالها بسته مانده بود... .
 
امضا : ballerina

ballerina

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
14/7/25
ارسالی‌ها
46
پسندها
87
امتیازها
103
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
سخن نویسنده:
این داستان رو برای کسایی می‌نویسم که این مانگا رو خوندن یا انیمه رو دیدن و اینکه طرفدارش هستند.
و این که این انیمه نوستالژی هست توی شیکه پویا سال‌ها پیش به اسم‌ قهرمانان تنیس پخش شد.
استارت این رمان هم به خاطر تقویت قلمم ایجاد کردم و علاقه‌ای که به این انیمه دارم و چون این مانگا یکم برای نوشتن فن‌فیکشن دستمون بازه شاید داستانم دو جلد بشه شایدم یه جلد باقی بمونه به هرحال ممنونم از همراهیتون.

فصل اول:ورود باشکوه

صدای برخورد توپ به زمین، سکوتی سنگین را در استادیوم درهم شکست. رِن اچیزن ¹با حرکتی رقص‌وار توپ را به بالا پرتاب کرد، مچش چرخید، رگ‌هایش برجسته شد و در یک چشم برهم زدن، ضربه‌ای سریع و کشنده زد. توپ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ballerina

ballerina

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
14/7/25
ارسالی‌ها
46
پسندها
87
امتیازها
103
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
ناگهان، داور فریادش را در فضای خاموش استادیوم طنین‌انداز کرد:
- به دلیل کناره‌گیری جسیکا وایت، رن اچیزن برنده است!
«برنده شدم... باز هم. ولی چرا این طعم پیروزی مثل همیشه تلخه؟ انگار هر بار که توپ آخر رو میزنم، یه چیزی رو گم می‌کنم. جسیکا امروز حتی نگاهم نکرد... می‌دونم چی فکر می‌کنه: «رن اچیزن، دختر یخی که حتی برای حریفش احترام قائل نیست.»
...اشتباه می‌کنه. من بهش احترام گذاشتم، با تمام قوا بازی کردم. ولی اگه یه روزی بخوام به کسی ثابت کنم آدم بی‌احساسی نیستم، دیگه قهرمان نخواهم بود.»
همهمه‌‌ای از حیرت و شاید هم ناراحتی تماشاگران بلند شد، جسیکا سرش را پایین انداخت و سریع از زمین خارج شد، پیش از رفتن، یک‌بار دیگر به رن نگاه کرد اما او حتی به سویش نگاه نکرده‌بود.
رن کیفش را برداشت و بی‌درنگ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ballerina
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Abra_.

ballerina

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
14/7/25
ارسالی‌ها
46
پسندها
87
امتیازها
103
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
ریوگا با حرکتی مانند گربه، روی مبل روبه‌روی رن نشست و پرتقالی را از جیبش در آورد و با آن بازی کرد. یک پایش را روی پای دیگری انداخت و گفت:
- بابا می‌خواد توی ژاپن ببینتت.
«حالا بابا می‌خواد برگردم ژاپن؟ پس شش ماه تمرین با یوما¹ و ریوگا قراره یهویی تموم بشه؟ بازم می‌خوان تصمیم‌ها رو بدون من بگیرن... ولی این بار کوتاه نمیام. نه حتی برای بابا.»
مکثی کرد و نگاهش را روی رن ثابت نگه داشت و گفت:
- بابا فکر می‌کنه داری از مسیرت خارج میشی.
«مسیرم رو گم کردم؟... چرا بابا همیشه فکر می‌کنه میدونه چه چیزی برام بهتره؟ مسابقات قهرمانی آمریکا شروع شده، اینجا جائیه که باید باشم... نه ژاپن، پیش کسی که شش ماه حتی یه بار به من زنگ نزده.»
رن این‌بار چشمانش را باز کرد. او آرام نشست و موهایش را از صورتش کنار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ballerina
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Abra_.

ballerina

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
14/7/25
ارسالی‌ها
46
پسندها
87
امتیازها
103
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
ریوگا با رفتار کودکانه سرش را برگرداند و تخس گفت:
- دروغگو... می‌دونم می‌خوای برای همیشه پیش بابا و ریوما¹ بمونی.
چشمان رن برق ناراحتی گرفت.
«راست میگه... من هم نمی‌دونم چه مدت قراره ژاپن بمونم. شاید نانجیرو² این‌بار من رو برای همیشه اونجا نگه داره. شاید...»
بلندگو آخرین اخطار را داد، هنگامی که رن به سمت گیت‌های پرواز می‌رفت صدای فریاد ریوگا را شنید.
- حواست به داداش کوچولومون باشه، اگه اذیتش نکنی، دیگه خواهرم نیستی!
رن به داخل کابین هواپیما، روی صندلی نزدیک پنجره نشست و از دور نگاهش را به ریوگا داد، که در حال بازی کردن با پرتقالی بود و از گیت دور میشد.
صدای خلبان به ژاپنی پخش شد:
- مقصد پرواز 518JL، به مقصد توکیو خوش‌آمدید.
رن ساعدبندش را در دستش فشرد، پیام پدرش، مثل خاری در پوستش فرو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ballerina
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Abra_.

ballerina

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
14/7/25
ارسالی‌ها
46
پسندها
87
امتیازها
103
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
نانجیرو ناگهان مثل مارمولکی سریع حرکت کرد، راکتش را به جلو گرفت و توپ زردی از جیب ردایش شکار کرد.
- سلام دخترونه قبول نیست! می‌خوام ببینم توی این یک‌سال آمریکا چه غلطی بهت یاد داده!
رن به طور غریزی از داخل کیفش، راکتش را بیرون کشید، رن با تمرکز کامل به توپ ضربه‌ای مثل شمشیر وارد کرد، توپ با سرعت برق به سمت نانجیرو می‌رود و به عینک آفتابی‌اش برخورد، می‌کند و کاملا خرد می‌شود.
- هم‌چنان وحشی‌ای ... خوبه.
بیرون فرودگاه، باران ریز می‌بارید، نانجیرو رن را به سمت‌ ون قراضه‌ای که پر از توپ‌های تمرینی تنیس بود، هدایت کرد.
رن در صندلی عقب نشست. بوی کهنه‌ی صندلی ترکیبی از عرق و چوب بود.
- ریوما نمی‌دونه میایی... می‌خوام ببینم چطوری با خواهر بزرگ‌ترش برخورد می‌کنه.
رن آخرین باری که ریوما را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ballerina
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Abra_.

ballerina

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
14/7/25
ارسالی‌ها
46
پسندها
87
امتیازها
103
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
رن نگاهش رنگ دیگری گرفت، درست مثل مسابقه با جسیکا، پوزخندی زد و با حرکت رقص‌وار توپ را به بالا پرتاپ کرد، مچش چرخید، با رگ‌هایش برجسته شد، در یک چشم بر‌هم زدن ضربه‌ای سریع و کشنده زد. توپ با همان چرخش مارپیچی‌اش و با همان سرعت، به سمت ریوما پرتاپ شد.
ریوما نیشخندی زد.
- مثل سرویس چرخشی منه!
نانجیرو با لبخندی محو، به رقابت این خواهر و برادر نگاه کرد.
- پدر امتیاز‌ها رو اعلام کن.
رن این حرف را زده بود، نانجیرو به سمت جایگاه رفت و از سکوی آن بالا رفت و گفت:
- پانزده_ صفر.
باران که حالا تبدیل به یک پرده‌ی غلیظ شده بود،‌ که زمین خاکی را به صحنه‌ای مه‌ آلود، تبدیل کرده بود. قطرات سنگین روی راکت‌هایشان می‌لغزیدند و صدای برخوردشان با سطح زمین، ضربان نامنظمی به فضای مسابقه می‌داد.
رن با حرکتی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ballerina
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Abra_.

ballerina

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
14/7/25
ارسالی‌ها
46
پسندها
87
امتیازها
103
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
نانجیرو با حرکتی سریع از سکوی پایین پرید. راکت‌چوبی‌اش بالای سرش گرفت.
- بسه، خط پایان!
رن راکتش را محکم فشار داد:
-هنوز یه ست نشده پدر، فقط سه ضربه... .
نانجیرو همان‌طور به سمت ون می‌رفت، با خشم گفت:
- زمین لغزنده‌ست، اگر یه دونه از اون دندون‌های خوشگلت، بشکنه‌. مگومی میاد به خوابم با چوب بیس‌بال میوفته دنبالم.
***
پس از پایان مسابقه، سکوت سنگینی فضای ون قدیمی نانجیرو را فرا گرفته بود. ریوما به پنجره خیره شده بود، با انگشتانش بطری پونچا را فشار می‌داد، انگار تمام وجودش در حال محاسبهٔ حرکاتی بود که می‌توانست رن را در دور بعد شکست دهد.
«چطور می‌تونم از یه ست جلوتر برم؟ اون دیگه فقط خواهرم نیست... رقیبمه.»
ریوما به یاد آورد، زمانی که هر دو کودک بودند، رن همیشه سعی می‌کرد از او تقلید کند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ballerina

موضوعات مشابه

عقب
بالا