- تاریخ ثبتنام
- 2/8/25
- ارسالیها
- 12
- پسندها
- 22
- امتیازها
- 33
سطح
0
- نویسنده موضوع
- #11
عکس دخترک را برای چندمین بار نگاه کرد. خنده روی لبهای دختر درون عکس، به او دهن کجی میکرد. باز عکس را روی میز پرت کرد. لبی برای او به نشانه نیشخند کج کرد، دست در جیب شلوار فرو برد و ژست آدمهای مغرور را به خود گرفت. طول اتاق را برای رسیدن به پنجره قدی طی کرد. دکوراسیون اتاق با هر قدم او از زیر نگاه سرد و یخی میگذشت. مبلهای سیاه و مخملی که در مقابل میز کار یا ساده بگویم میز سلطنت آقای بهراد، بنا شده بودند. دیواری که عکس بزرگی از خودش را روی آن آویخته بود. با ژست اش در آن عکس،بیشباهت به بازیگرهای هالیوود نبود! پیرهن سفید و جذب اش خوب عضلات سفت و مردانه اورا به نمایش گذاشتهبود.
نگاه عسلی وحشی خود را به حیاط ویلا دوخت. درختان سر به فلک کشیده باغ که به دست باد خم و راست میشوند، در نظرش...
نگاه عسلی وحشی خود را به حیاط ویلا دوخت. درختان سر به فلک کشیده باغ که به دست باد خم و راست میشوند، در نظرش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.