شعر مجموعه اشعار از راهی که نیامدی | رها سلطانی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع *RaHa._
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 21
  • بازدیدها 135
  • برچسب‌ها
    رها سلطانی
  • کاربران تگ شده هیچ

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
[به نام خداوند خیال و غزل]

نام مجموعه: از راهی که نیامدی
ژانر: عاشقانه، تراژدی
شاعر: رها سلطانی
قالب: قصیده
مقدمه:
نه در رفتن صدایی بود، نه در ماندن قراری بود
نه خوابم را خبر کردی، نه بیداری بهاری بود

جهانم خالی از تو شد، تو اما باز می‌گردی؟
به وقت بی‌کسی، این آمدن دیگر چه کاری بود؟

من از آن جاده برگشتم، که گام تو نگذشته‌ست
تو از راهی نمی‌آیی، که هر شب انتظاری بود

نه شعری مانده با لبخند، نه شوقی در نگاه من
فقط تکرار یک افسوس، میان هر مزاری بود

قصیده قصه‌ی زخمی‌ست، که هر بیتش تو را گم کرد
و پایانش فقط نامی، در آن شب‌زنده‌داری بود
 

ᎩᎧᏦᎩᏗ

مدیر شعرکده + مدیر آزمایشی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
تاریخ ثبت‌نام
28/12/21
ارسالی‌ها
739
پسندها
5,682
امتیازها
22,273
مدال‌ها
24
سطح
15
 
  • مدیر
  • #2

•| بسم رب العشق |•
1000015513.jpg
ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛ لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.

"قوانین بخش اشعار کاربران"
***
پس از ارسال بیست پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.

"تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار"
***
پس از گذشت بیست پست از دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست تگ دهید و از کیفیت اشعار خود آگاه شوید.
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *RaHa._

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
«از راهی که نیامدی»

تو از راهی نمی‌آیی که عمری چشم بر در بود
دری بی‌کوبه، بی‌رویا، ولی در خویش پرشر بود

نه نامی مانده از ل*ب‌ها، نه عطری در گذر مانده
تنم را بادها بردند، صدایم با تبر پر بود

دل من سنگ بی‌پایی، دل تو رود بی‌ساحل
چه حاصل از تلاقی‌ها؟ فقط یک زخم دیگر بود

من آن‌جا مانده‌ام، جایی که شب گم کرد خوابش را
کجا رفتی که بعد از تو جهانم بی‌سمر بود؟

تو برمی‌گردی، اما نه به وقتی که دلم می‌خواست
به وقتی که دل من مُرد، اگر این بازگَر بود... .
 

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
«ساعت برگشت تو»

در آن ساعت که برگشتی، شبم از گریه لبریز است
صدای خسته‌ی باران، به دیوارم گره‌ریست است

نه دستم مانده در دستی، نه چشمم در نگاهی گرم
تو را بخشیده‌ام، اما نه با قلبی که هرریست است

چرا اکنون؟ چرا بی‌گاه؟ چرا وقتی که خاموشم؟
نه آوازم، نه آغوشم، نه حتی اشک تمریست است

دلم خالی‌ست، چون چاهی، که بی‌مقصود خشکیده
تو آن ماهی که دیگر نیست، این برکه فقط نیست است... .
 

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
«مه در مه»

دگر نامت نمی‌سوزد، ولی در من غباری هست
تو رفتی و هنوز این دل، به راهت بی‌قراری هست

چنان در مه شدی گم که صدایت را نمی‌گیرم
ولی هر شب، درونم را همان نامی که جاری هست

نه راهی مانده تا دیروز، نه فردایی که دلباز است
میان خاطراتت هم، فقط یک سوگواری هست

بگو، با این همه سردی، چرا از دور برگشتی؟
که شاید در دل من هم، هنوز اندوه‌واری هست... .
 

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
«ناتمام»

شبی نوشتمت، اما سحر خط خورده بودی تو
میان واژه‌های من، چنان آوار بودی تو

چه دیر آمد نگاهت باز، چه بی‌رحمانه، بی‌رویا
نه انگاری، نه دلداری، فقط تکرار بودی تو

من از چشمت نمی‌خواندم امیدی، روشنی، عشقی
تو از اول به جز رفتن، به جز انکار، بودی تو

دوباره خواستی باشی، ولی دیگر مجالت نیست
که من دیگر نمی‌خواهم، اگر اصرار بودی تو... .
 

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
«وقتی که ماه افتاد»

تو برگشتی و ماه افتاد، شب از چشمان من افتاد
و در فنجان تنهایم، دل طوفان من افتاد

چرا برگشتی؟ آیا باز، خیالی مانده از دیروز؟
که این‌بار از نفس هم، ردِ پنهان من افتاد؟

نه لبخندی، نه پرسیدن، فقط رفتی، فقط سردی
و از آن لحظه هر سو، مرگ آسان من افتاد

در این دنیای بی‌حوصله، دل را به تو بخشیده‌ام
ولی برگشتنت، حتی به ایمان من افتاد... .
 

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
«باز نیامدی»

صدایت را نشنیدم، باز نیامدی هنوز
به فصل زخم و غربت، راز نیامدی هنوز

درختان بی‌بهارند، پنجره بی‌تو بسته است
تو با آن وعده‌ی پرواز نیامدی هنوز

دل من لانه‌ی خاموش قمری‌های بی‌خواب است
تو اما با چراغ ناز نیامدی هنوز

کسی گفتی: «منم روزی»... ولی آن روز گم شد، رفت
تو از خواب منی، آواز نیامدی هنوز... .
 

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
«برای نامه‌ای که نرسید»

نوشتم با دل و باران، ولی نامه نرسیده
که هر خطش به خون دل، ولی نامه نرسیده

در آن سو بی‌تو روشن نیست، در این سو گریه خاموش است
میان ما فقط فاصل، ولی نامه نرسیده

تو شاید روزی‌ دیگر، بخوانی بغض را در من
ولی افسوس، بی‌حاصل! که این نامه نرسیده

نمانده ردی از دستت، نه حتی مهر بی‌رنگی
و در صندوق قلبم هم، دری جامه نرسیده... .
 

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
«دیر آمدی»

دیر آمدی، زمانی که دل از دنیا بریده بود
که حتی گریه‌های من، به خاک افتاده دیده بود

تو آن آواز بی‌لبخند، تو آن بیداد بی‌آغوش
من اما خسته از رویا، به شب‌ها خو گرفته بود

تو گفتی: «برمی‌گردم»، لیک صدایت هم نماند آخر
نه آن چشمت، نه آن لبخند، به جانم دل نبسته بود

و این‌گونه، تو آمدی... زمانی که نه من بودم
نه آن شاعر، نه آن عاشق، که با شعرت پریده بود... .
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 6)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا