- تاریخ ثبتنام
- 6/8/20
- ارسالیها
- 268
- پسندها
- 1,769
- امتیازها
- 10,013
- مدالها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #21
- شاید... ولی اگر فهمیده باشد، هنوز چیزی نگفته.
نیسا چیزی نمیگوید. فقط به پنجره نگاه میکند، بعد آرام میگوید:
- اونم یهجور رود داره. ولی رودش، از پشت شیشه جریان داره.*
زنگ اول هنوز نخورده. ما وارد ساختمان میشویم؛ قدمها بیادعا حرکت میکنند، انگار نمیخواهند چیزی را بیدار کنند. ریل جلوتر میرود، اما نگاهش گاهی روی من مکث میکند؛ نه طولانی، نه گذرا، به اندازهی یک حس. راهروها هماناند، اما صداها منتظرند چیزی شنیده شود. و من حس میکنم:
- (امروز، همهچیز قرار است معمولی جلوه کند، اما هیچچیز، واقعاً معمولی نیست.)
کلاس هنوز شلوغ نشده. چند نفر پچپچ میکنند، یکی روی میز نقاشی میکشد، و صدای خندهای از ته کلاس بلند میشود. اما در میان این شلوغی، چیزی هست که...
نیسا چیزی نمیگوید. فقط به پنجره نگاه میکند، بعد آرام میگوید:
- اونم یهجور رود داره. ولی رودش، از پشت شیشه جریان داره.*
زنگ اول هنوز نخورده. ما وارد ساختمان میشویم؛ قدمها بیادعا حرکت میکنند، انگار نمیخواهند چیزی را بیدار کنند. ریل جلوتر میرود، اما نگاهش گاهی روی من مکث میکند؛ نه طولانی، نه گذرا، به اندازهی یک حس. راهروها هماناند، اما صداها منتظرند چیزی شنیده شود. و من حس میکنم:
- (امروز، همهچیز قرار است معمولی جلوه کند، اما هیچچیز، واقعاً معمولی نیست.)
کلاس هنوز شلوغ نشده. چند نفر پچپچ میکنند، یکی روی میز نقاشی میکشد، و صدای خندهای از ته کلاس بلند میشود. اما در میان این شلوغی، چیزی هست که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش