- تاریخ ثبتنام
- 2/7/25
- ارسالیها
- 109
- پسندها
- 467
- امتیازها
- 2,753
- مدالها
- 5
- نویسنده موضوع
- #31
موریس مشکوک چشمی ریز کرد و برای اینکه ادگار را تحریک نکند گفت:
- باشه هرطور خودت میخوای.
ادگار کاغذ را درون جیبش گذاشت و گفت:
- ممنون، من دیگه باید برم.
- موفق باشی.
وقتی ادگار از سالن خارج شد موریس تکانی به سرش داد و به یکی از افرادش گفت:
- این مرد خیلی مرموزه؛ نمیدونم توی اون کلهش چی میگذره... چرا نذاشت که آدرس خونهاش و بدونیم؟ دنبالش برو ببین خونهش کجاست.
مرد بعد از گفتن اطاعت به سرعت به دنبال آنها از سالن خارج شد. موریس سیگارش را روی دیوار خاموش کرد و با لبخند کثیفی که روی لبهایش بود زمزمه کرد:
- به بازی من خوش اومدی ادگار لانگمن.
دستانش را چلیپا کرد و خواست از در خارج شود که با صدای آشنایی سرجایش متوقف شد.
- وایستا.
با شناختن صاحب صدا لب روی هم سایید و با نگاه حرص...
- باشه هرطور خودت میخوای.
ادگار کاغذ را درون جیبش گذاشت و گفت:
- ممنون، من دیگه باید برم.
- موفق باشی.
وقتی ادگار از سالن خارج شد موریس تکانی به سرش داد و به یکی از افرادش گفت:
- این مرد خیلی مرموزه؛ نمیدونم توی اون کلهش چی میگذره... چرا نذاشت که آدرس خونهاش و بدونیم؟ دنبالش برو ببین خونهش کجاست.
مرد بعد از گفتن اطاعت به سرعت به دنبال آنها از سالن خارج شد. موریس سیگارش را روی دیوار خاموش کرد و با لبخند کثیفی که روی لبهایش بود زمزمه کرد:
- به بازی من خوش اومدی ادگار لانگمن.
دستانش را چلیپا کرد و خواست از در خارج شود که با صدای آشنایی سرجایش متوقف شد.
- وایستا.
با شناختن صاحب صدا لب روی هم سایید و با نگاه حرص...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش