• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ (جلد اول) | سید علی جعفری کاربر انجمن یک‌رمان

  • نویسنده موضوع پسر مجنون
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 47
  • بازدیدها 695
  • کاربران تگ شده هیچ

پسر مجنون

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/6/19
ارسالی‌ها
54
پسندها
156
امتیازها
523
مدال‌ها
3
سن
23
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #41
- اگر گذشت نکنم، مثلاً چه غلطی می‌کنی؟ می‌خوای یه بادمجونم بکارم زیر اون چشمت؟
- دوست من، استاد، بزرگوار، ببخشید گفتم.
- انقدر برای من لفظ‌قلم حرف نزن... می‌زنم ناموست رو... .
حرفش تموم نشد که یه سیلی خابوندم توی گوشش. انقدر محکم خورد که پرت شد و افتاد روی صندلی‌ها. صورتش رو گرفت و گفت:
- حیف که نمی‌تونم کاری بکنم.
- تو غلط می‌کنی کاری بکنی! این‌همه ازت عذرخواهی کردم، اون‌وقت توی بی‌شرف به من فحش ناموسی می‌دی؟ مرتیکه! بزنم همین‌جا نفت برینی؟
- شانست گفت با کسی اینجام و اینجا هم جاش نیست، مردی بیا بیرون.
محمد رفت یقش رو گرفت و گونه‌ش رو بوسید و گفت:
- خوشگله، هنوز زوده برات با حاجیه ما قرار دعوا بذاری. این‌دفعه رو من شفاعتت می‌کنم، ده ثانیه وقت داری بزنی به چاک.
یه نگاه خشمگینی بهش کردم و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پسر مجنون

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/6/19
ارسالی‌ها
54
پسندها
156
امتیازها
523
مدال‌ها
3
سن
23
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #42
- مشتی باشی، سالار! عجب سلطانیه.
- قابل نداره.
- مبارک صاحبش باشه.
خداحافظی کردن و نشستیم توی ماشین و راه افتادیم به سمت خونه.
***
«بعد از ظهر همون روز؛ ساعت ۴:۴۵»
نشسته بودم روی تختم و داشتم به گوشیم ور می‌رفتم. از این‌ور به اون‌ور. یه نگاهی به ساعت انداختم و بلند شدم، زنگ زدم به محمد. بعد از دوتا بوق جواب داد:
- سلام جانم، داش علی.
- سلام محمد، می‌گم شب ساعت چند می‌خواید برید؟
- ساعت ۹، میای؟
- کجا می‌رید؟
- خاجو دیگه.
ببینم چی می‌شه. گیتار بیارم؟
- آره، بیارش.
مامان: علی آقا؟
- جانم مامان؟
- محمد، من زنگت می‌زنم، کار دارم فعلاً.
گوشی رو قطع کردم که مامان با دوتا دختر اومد تو. از جام بلند شدم و ایستادم جلوشون.
- علی جان، این دوتا خانوم متشخص که گفته بودم... سپیده‌جان و شبنم‌خانوم گل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

پسر مجنون

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/6/19
ارسالی‌ها
54
پسندها
156
امتیازها
523
مدال‌ها
3
سن
23
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #43
- بذار کلاس با قوانین خودش پیش بره.
- حداقل بذار درستش کنم.
- ایرادی نداره.
یهو شالش رو باز کرد، موهاش رو یه تکونی داد و دوباره شالش رو سرش کرد. موهاش آبی و بلند بود. نمی‌دونم، شاید می‌خواست رنگ موهاش رو به من نشون بده. دو تا سرفه کردم و گفتم:
- فکر کنم برای امروز کافیه. سطحتون مشخص شد. از جلسه‌ی بعدی با نظم و روال واقعی پیش می‌ریم. خوبه؟
شبنم: باشه علی آقا. بریم الان یعنی؟
- دوست داری بمونی؟
از حرفم خیلی سرخ شد و آروم گفت:
- ما می‌ریم دیگه. سپیده، بلند شو.
- خوش اومدین. فقط یه لحظه، شماره‌ی من رو ذخیره کنید تا یه گروه بزنیم و مطالب رو اونجا براتون بذارم.
شمارم رو که ذخیره کردن، یه فکری اومد توی سرم. دوباره گفتم:
- خانوما، یه کار دیگه هم می‌تونید بکنید.
سپیده: چی؟
- ببینید، من فردا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

پسر مجنون

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/6/19
ارسالی‌ها
54
پسندها
156
امتیازها
523
مدال‌ها
3
سن
23
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #44
اینترنت رو خاموش کردم، یه تیشرت آبی پوشیدم و از خونه زدم بیرون. در ساختمون رو که باز کردم، دیدم سر کوچه شبنم و سپیده ایستادن. یه ذره وایستادم تا برن، اما نرفتن. یه کم ور رفتم به در ورودی که یهو دیدم یه پسر خیلی خوش‌تیپ اومد جلوی سپیده. با هم خوش‌وبش کردن و بعدش راه افتادن.
منم که اطلاعات محله دستم بود، باید می‌رفتم ببینم جریان چیه. به‌صورت کاملاً نامحسوس پشتشون راه افتادم. دیدم رفتن و نشستن توی پارک. محمدم که دراز کشیده بود روی چمنا. هم باید می‌رفتم، هم نمی‌شد برم.
خواستم از اون‌ور پارک برم محمد رو صدا کنم و بلندش کنم بریم. آروم قدم برداشتم و رفتم سمت محمد. محمد یهو مثل دیوونه‌ها بلند شد نشست و گفت:
- سلام دایی علی!
دو دستی زدم توی سرم. سپیده بلند شد و سریع رفت با شبنم. پسره هم افتاد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

پسر مجنون

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/6/19
ارسالی‌ها
54
پسندها
156
امتیازها
523
مدال‌ها
3
سن
23
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #45
***
«ساعت هشت صبح؛ مؤسسه زبان»
یه شلوار مشکی پارچه‌ای نسبتاً تنگ، کفش چرم قهوه‌ای سوخته، با یه پیراهن یقه جعبه‌ای سورمه‌ای پوشیده بودم و کیف چرمم همراهم بود. عینکم رو برداشتم و وارد مؤسسه شدم.
اولش که وارد شدم، یه بوی تند عطر به مشامم خورد که باعث شد عطسه کنم. منشی بلند شد و گفت:
- بفرمایید!
- سلام، دیروز تماس گرفته بودید با بنده برای بحث تدریس.
- شما آقای سام هستید؟
- بله.
- بفرمایید بشینید تا بهتون اطلاع بدم.
- مرسی.
رفتم نشستم روی یکی از صندلی‌ها و نگاهی به دور و ورم انداختم. مؤسسه قشنگی بود. زبان انگلیسی، فرانسوی، چینی و... . زبان‌های مختلفی اونجا تدریس می‌شد. ولی من اینجا بودم برای زبان انگلیسی.
خودم تازه تحصیلات مقدماتی زبان رو تموم کرده بودم و یه روزی دانش‌آموز همین کلاسا بودم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

پسر مجنون

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/6/19
ارسالی‌ها
54
پسندها
156
امتیازها
523
مدال‌ها
3
سن
23
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #46
- باشه، ممنون. فقط من هنوز فامیل شریفتون رو نمی‌دونم.
- من غلامی هستم.
- خوشبختم. اجازه هست برم؟
- آره، فقط اینکه مدارکتون رو تحویل منشی بدید، این یک. دوم اینکه کلاس‌های ما مختلطه و سن شما هم کمه. مراقب یه‌سری رفتارها و برخوردها باشید.
- بله، متوجه هستم. با اجازه.
از جاش بلند شد و اومد این‌ور میز و گفت:
- خوش آمدین.
از اتاق زدم بیرون و رفتم پیش منشی. مدارک رو تحویلش دادم و گفتم:
- چقدر طول می‌کشه، خانم منشی؟
- عجله دارید؟
دستم رو گذاشتم رو میزش و با لحن تمسخرآمیزی گفتم:
- عجله من رو داره، خانم.
سرش رو آورد بالا و کمی خندید و گفت:
- پس شما هم آره؟
یکم نگاهش کردم.
- نه، من نه هستم. آره بیرون منتظر نشسته.
دستم روی میز بلندش بود که یک نفر ایستاد کنارم و گفت:
- خانم منشی، شهریه‌ی این ماه رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

پسر مجنون

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/6/19
ارسالی‌ها
54
پسندها
156
امتیازها
523
مدال‌ها
3
سن
23
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #47
- آقا علی، ببخشید معطل شدید واقعاً.
- نه، این چه حرفیه؟ من با مترو می‌رم. شما چی؟
- منم مسیرم با متروعه.
- خب، چه بهتر. پس می‌تونیم با هم بریم.
کمی خجالت کشید و آروم گفت:
- آره، می‌تونیم.
اولین بارم بود که با یه دختر توی خیابون قدم می‌زدم. تیپ رسمی من کمی ذهن آدم‌ها رو به‌هم می‌ریخت. توی سکوت داشتیم راه می‌رفتیم که گفت:
- بهتری راستی؟
- آره، ولی خب کمی صورتم درد می‌کنه.
- تقصیر من بودم... من حواست رو پرت کردم.
- نه، این حرف رو نزن. خودم حواسم جمع نبود.
- امیدوارم توی اردوها جبران کنی.
- مرسی، بانو.
وارد مترو شدیم. کنار گیت اومد کارت بزنه که من سریع دوبار زدم و رفتیم داخل.
- کارتم شارژ داشت، چرا شما زدی؟
- چه فرقی می‌کنه آخه؟ چند تومن که پولی نیست!
نشستیم روی صندلی‌ها و منتظر قطار بودیم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

پسر مجنون

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/6/19
ارسالی‌ها
54
پسندها
156
امتیازها
523
مدال‌ها
3
سن
23
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #48
- شما به حسین گفتی که بیاد باهاش دعوا کنه؟
- نه بابا، خودش رسید و دید مهدی داره اذیت می‌کنه. اونم اومد و... اصلاً بی‌خیالش. نمی‌دونم چرا داری اینا رو می‌پرسی!
- ببخشید، کمی کنجکاو شدم.
- نه، نیازی به عذرخواهی نیست. پیام‌رسان چی داری راستی؟
- دارم اکثرش رو. من پیام ندادم که یه وقت مزاحم نباشم!
- نه بابا، این چه حرفیه؟ هر وقت خواستی پیام بده!
اومدم تشکر کنم که قطار ایستاد. هانیه بلند شد و گفت:
- خب، اگر اجازه بدی من برم دیگه.
بلند شدم و یه نگاهی به چشماش انداختم و گفتم:
- مراقب خودتون باشید.
یه لبخندی زد و قطار رو ترک کرد. نشستم، نگاه کردم به ساعتم و نفسم رو محکم فوت کردم بیرون. کمی از بوی عطرش سرم درد گرفت. اصلاً عطر آرومی نبود، ولی خب به دلم نشست.
نه فقط عطرش، بلکه کل وجودش. توی ذهنم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 6)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا