• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ (جلد اول) | سید علی جعفری کاربر انجمن یک‌رمان

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع پسر مجنون
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها پاسخ‌ها 72
  • بازدیدها بازدیدها 1,283
  • کاربران تگ شده هیچ

پسر مجنون

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
تاریخ ثبت‌نام
11/6/19
ارسالی‌ها
79
پسندها
185
امتیازها
548
مدال‌ها
3
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #71
***
«درسا»
- سوگند.
یه نگاهی کرد و سرش رو تکون داد و آروم زیر لب گفت:
- چی میگی؟
خودکارم رو فشار دادم روی برگه و با عصبانیت گفتم:
- برسون دیگه، داری چی‌کار می‌کنی؟
اومد حرف بزنه که معلم اومد بالا سرمون و گفت:
- درسا و سوگند! میشه بگین دقیقاً دارین چی‌کار می‌کنین؟
خودم رو جمع‌وجور کردم و شونه‌هام رو بالا انداختم.
- هیچی خانم، از سوگند خودکار می‌خواستم.
خودکارم رو گرفت و گفت:
- مگه خودکار خودت چه مشکلی داره؟
رسماً خراب کرده‌ بودم. چهره‌ی مظلومی به خودم گرفتم و لبخند زدم. معلم با خودکارش یه علامت بالای برگه‌م گذاشت و رفت. یه نگاه به سوگند کردم و بلند شدم، برگه رو تحویل دادم و وسایلم رو جمع کردم.
- خانم، من می‌تونم برم؟
- برگه‌ت رو که تحویل دادی، پس می‌تونی بری.
سریع از کلاس بیرون زدم و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پسر مجنون

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
تاریخ ثبت‌نام
11/6/19
ارسالی‌ها
79
پسندها
185
امتیازها
548
مدال‌ها
3
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #72
یه نگاهی به سوگند کردم و باهم کنار ماشین رفتیم. سامیار در شاگرد رو برای من باز کرد، ولی بهش توجهی نکردم. با سوگند صندلی عقب نشستیم. سامیار یه لبخند زد و حرکت کرد. عطر داخل ماشینش خیلی خوب بود. اومدم بپرسم چه عطریه، ولی منصرف شدم. یکم که از مسیر طی شد، گفتم:
- خب، نمی‌خوای صحبت کنی.
صدای موزیک رو یکم کم کرد و گفت:
- صحبت می‌کنم.
سوگند زد به پام و آروم گفت:
- می‌خواد با تو حرف بزنه، نه من.
- من تنها تو ماشین با این نمی‌مونم، سوگند.
- نترس، این مثل داداشش نیست.
نفسم رو بیرون فوت کردم و منتظر شدم برسیم. نزدیک محله که شدیم، سوگند گفت:
- من همین‌جا پیاده میشم.
دستش رو گرفتم و آروم گفتم:
- نرو دیوونه، بمون.
دستم رو یکم فشار داد و با خنده گفت:
- نترس خواهرشوهر.
بعدشم از ماشین پیاده شد و کنار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پسر مجنون

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
تاریخ ثبت‌نام
11/6/19
ارسالی‌ها
79
پسندها
185
امتیازها
548
مدال‌ها
3
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #73
- سلام مامان، من برگشتم.
مامان از توی آشپزخونه جوابم رو داد:
- سلام دخترم، خسته نباشی. لباست رو عوض کن تا ناهار بخوریم.
وارد اتاقم شدم، لباسم رو عوض کردم و گوشیم رو برداشتم. وارد اینستاگرام شدم، یه چرخی زدم. بیشتر پست‌ها مربوط به پیانو بود. آخه من علاقه‌ی خاصی به پیانو داشتم و دوست داشتم یاد بگیرم. یکم بعد، از خستگی سر گوشی خوابم برد، ولی مامان‌خانم از اون‌جایی که اجازه نمی‌داد بعد از مدرسه بخوابم، بیدارم کرد و با هم رفتیم که ناهار بخوریم. یه‌کم آب خوردم و به مامانم گفتم:
- مامان برای عقد دانیال نمی‌خوای فامیل‌های بابا رو دعوت کنی؟ بدون اون‌ها زشت نیست؟
عصبی شد و با صدای تقریباً بلندی گفت:
- ما هیچ نیازی به بودن اون‌ها نداریم، درسا. دیگه در موردشون حرف نزنی.
ظرفش رو برداشت و توی آشپزخونه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 3)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا