• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان قلیچ | ژیلا.ح نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

Nyx

نقاش انجمن + نویسنده افتخاری
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/12/18
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
64,791
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
24
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
قلیچ
نام نویسنده:
ژیلا.ح
ژانر رمان:
تاریخی، عاشقانه
کد: 5707
ناظر: Taraneh.j Taraneh.j

به نام رب نون و قلم
خلاصه:

جایی که تاریکی تمام قلمرو نور را در بر میگیرد، تمام امید ها نا امید شده و ظلمت ذره ذره روح زمین را می‌بلعد، پلی باز می‌شود به سوی تنها کلید رهایی به نام امید. شمشیری که رشته و تار و پود تاریکی را از هم می‌شکافد و نور، همچون جوانه‌ای تازه پا راه خودش را روی زمین می‌گیرد. قلیچ، شمشیری عدالت میان ظلمت و نور...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Nyx

GHOGHA

مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
28/7/23
ارسالی‌ها
884
پسندها
5,844
امتیازها
22,273
مدال‌ها
20
سن
24
سطح
14
 
  • مدیر
  • #2
مشاهده فایل‌پیوست 695148
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHOGHA
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Nyx

Nyx

نقاش انجمن + نویسنده افتخاری
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/12/18
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
64,791
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
24
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
مترو شلوغ تر از همیشه بود. صدای ضبط شده ی بلندگو ايستگاه را اعلام کرد. با خودش ايستگاه های باقی مانده را شمرد. دو ايستگاه دیگر پیاده می‌شد. قیافه ی نزار و گرفته اش ترجمه داشت: نا امیدی و ناکامی. کیف دستی کوچکش را سفت چسبیده بود. موج مردمی که ایستاده بودند با هر حرکت مترو جابه جا می‌شد و تکان می‌خورد. کفش هایش زیر دست و پا له شده بودند. تکان شدید دیگری خورد. بغضش را جمع کرد و توی بقچه های ته ذهنش کاشت. نتوانسته بود به جشن امضای نویسنده مورد علاقه‌اش برسد و کتابی خالی بدون امضا توی کیفش غلت می‌خورد. حاصل زیر و رو کردن انقلاب برای پیدا کردن کتاب مورد علاقه‌اش هم شکست بود. آخرين نسخه‌ی چاپ اول به فروش رفته و دیگر نمی توانست آن شاهکار را داشته باشد. سرش را به میله‌ی کنار دستش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Nyx

Nyx

نقاش انجمن + نویسنده افتخاری
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/12/18
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
64,791
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
24
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
***
دو چشم نقره‌ای مستقیم به او زل زده بودند. صدای شره‌ی قطره‌های درشت سرخ تنها چیزی بود که سکوت حاکم را مات می‌کرد. چشم‌ها خالی و سرد بودند؛ اما غم موج‌های لرزانی که دور مردمک را احاطه‌ کرده بودند، خبر از شکستن بی‌صدای غرور می‌دادند. چشم‌هایی براق که می‌لرزید و مردمکی که ثابت به او خیره شده بود. با تکانی به خودش آمد و چشم‌هایش را باز کرد. آخرین چیزی که در ذهنش طنین می‌انداخت صدای قطره‌ای درشت بود که به حجم عمیقی از آب اصابت کرده بود. تاکسی رو‌به‌روی سوپر مارکت گلاب ایستاد. سه اسکناس سبز را با هول و ولا بیرون کشید و پیاده شد. متوجه شیئی که زیر بغلش جا خوش کرده بود شد.
- یه جای خوشگل برات سراغ دارم رفیق‌.
وجدانش دوباره فعال شده بود: (گفتی برش می‌گردونم!)
دستش را در هوا تکان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Nyx

Nyx

نقاش انجمن + نویسنده افتخاری
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/12/18
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
64,791
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
24
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
قبل از آنکه امیر و سارا سر دیس دعوایشان شود، ننجون دو بشقاب برداشت و خودش سهمشان را کشید. برای هر نفر دو تکه ته‌دیگ گذاشت. برای سارا یکی هم زیر انبوه رشته‌های نارنجی قایم کرد که گویی از چشم امیر پنهان نمانده بود.
بشقابش را که تمام کرد و ته سالادشیرازی را در آورد، کتاب را چنگ زد و سمت پله‌های فلزی حیاط دوید. سوییت کوچکی بالای پله ها قرار داشت که انتظارش را می‌کشید‌. دمپایی‌های پلاستیکی را درآورد و در فلزی را هل داد. صدای میوی خشمناکی به استقبالش آمد. انگار دم گربه‌ی نارنجی را له‌ کرده بود.
- تو باز اومدی تو؟ برو کنار تافی. اگه ننجون ببینتت رسوام می‌کنه. بیا بهت غذا بدم اخمالو.
تافی روی دو پا بالا و پایین می‌پرید تا ظرف شیشه‌ای را چنگ بزند.
- چته وحشی وایسا دیگه.
پیاله‌ی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Nyx

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 5)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا