• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان پنج فصل و تو | بریسکا کاربر انجمن یک رمان

briska

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/8/20
ارسالی‌ها
299
پسندها
1,810
امتیازها
11,813
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
پنج فصل و تو
نام نویسنده:
بریسکا
ژانر رمان:
عاشقانه، درام، معمایی
کد رمان: 5722
ناظر: FROSTBITE FROSTBITE


خلاصه رمان:
وقتی عشق در سایه‌ی فداکاری خاموش می‌شود، زمان هم نمی‌تواند زخم‌هایش را التیام بخشد. موگه و علی، دل‌باخته‌ی روزهای دور، در گرداب تصمیماتی گرفتار می‌شوند که ریشه در سال‌ها سکوت، سوءتفاهم و کینه دارد. یک ازدواج ناخواسته، یک مرگ ناگهانی، و رازی که در دل یک نامه پنهان مانده، سرنوشت آن‌ها را برای همیشه تغییر می‌دهد. پنج سال می‌گذرد... پنج فصل، و تو. فصل‌هایی که نه در تقویم، که در دل موگه گذشته‌اند، هرکدام با رنگی از دلتنگی، خشم، انکار، سکوت، و امید.
اما آیا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : briska

MAEIN

مدیر آزمایشی کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
18/4/21
ارسالی‌ها
2,530
پسندها
5,575
امتیازها
30,973
مدال‌ها
17
سطح
14
 
  • مدیرکل
  • #2
1000054868 (1).jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

briska

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/8/20
ارسالی‌ها
299
پسندها
1,810
امتیازها
11,813
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:
هیچ‌چیز، به اندازه‌ی سکوت میان دو فصل، حقیقت را فریاد نمی‌زند. پشت هر لبخند، لرزشی‌ست که دیده نمی‌شود. زخم کنار ابرویم، یادگار روزهایی‌ست که گذشتند و فراموش نشدند. اما آن زخم روی قلبم... نه زمان، نه فاصله، نه حتی پنج سال، نتوانستند آن را محو کنند. پنج سال گذشت. اما برای من، هر سال، فصلی شد، فصلی از دلتنگی، فصلی از خشم، فصلی از سکوت، فصلی از انکار، و فصلی که هنوز نام تو را با خود دارد. پنج فصل، و تو. نه در تقویم، نه در طبیعت، در دل من اتفاق افتادند. این داستان، قصه‌ی دل‌هایی‌ست که نه‌تنها عاشق شدند، بلکه از میان زخم‌ها عبور کردند؛ دل‌هایی که خاطرات را در دل سکوت نگه داشتند، و رازهایی را با خود حمل کردند که هیچ‌گاه کامل گفته نشد. در «پنج فصل و تو»، با موگه، علی، رایان و دیگرانی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : briska

briska

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/8/20
ارسالی‌ها
299
پسندها
1,810
امتیازها
11,813
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
زمستانِ پنجم بعد از رفتنِ مهناز بود. صبح، مثل همیشه، با صدای زنگ ساعت بیدار شدم. اما امروز، چیزی در هوا فرق داشت، نه از آن تفاوت‌هایی که چشم را بگیرد، از آن‌هایی که فقط دل می‌فهمد. پتو را کنار زدم، آرام، انگار که چیزی را از روی دلم بردارم. روشنیِ کمرنگِ صبح، از پشت ابرهای خاکستری، بی‌صدا روی ملحفه‌های سفید نشسته بود. پرده‌های صورتی‌کمرنگ، در نسیم سرد، لرزشی آرام داشتند. اتاقم، با دیوارهای شیری، قفسه‌های چوبی روشن، و قاب‌های ساده، بوی تمیزی می‌داد، از آن تمیزی‌هایی که نه از وسواس، که از دل‌سپردگی می‌آید. روی میز آرایش، شیشه‌ی عطر یاس کنار برس و سنجاق‌ها جا خوش کرده بود. همه‌چیز در جای خودش بود، مرتب، آرام، خاموش. اما در دل این سکوت، چیزی زمزمه می‌کرد که هیچ‌کس جز من نمی‌شنید. از تخت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : briska

briska

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/8/20
ارسالی‌ها
299
پسندها
1,810
امتیازها
11,813
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
پله‌ها زیر قدمم صدا دادند، آن صدای چوبِ کهنه، که همیشه فکر می‌کردم فقط من می‌شنومش. پایین، هال روشن بود. نور زرد چراغ سقفی روی فرش‌های دست‌بافت افتاده بود، مثل خورشیدی ساختگی، برای روزهایی که آسمان حوصله‌ی تابیدن ندارد. مادرم کنار اجاق بود، با پیش‌بند گل‌دار و موهایی که با سنجاق بالا رفته بود. چای را در فنجان‌های شیشه‌ای می‌ریخت و زیر لب چیزی زمزمه می‌کرد که شبیه دعا بود، یا شاید فقط عادت. چهره‌اش آرام بود، از آن آرامش‌هایی که آدم را یاد سنگ‌های کف رودخانه می‌اندازد، ساکت، اما سنگین؛ مثل چیزی که سال‌هاست در دل مانده، بی‌آن‌که تکان بخورد. گلی روی صندلی نشسته بود، با قاشق به لبه‌ی لیوانش ضربه می‌زد. گونه‌هایش گل‌انداخته، موهایش شلخته، و لبخندش بی‌خبر از هرچه گذشته،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : briska

briska

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/8/20
ارسالی‌ها
299
پسندها
1,810
امتیازها
11,813
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
خندید.
- باشه، ولی فقط یه قلب دیگه.
مادرم گفت:
- امروز قرارداد رو با علی امضا می‌کنی؟
- آره.
مکثی کرد.
- در کافه عسل برفی؟
نگاهش را ندیدم، اما صدایش، مثل بخار چای، بالا آمد و نشست روی صورتم.
- همون‌جا.
گلی گفت:
- خاله موگه، امروز نقاشیِ درخت می‌کشیم. می‌خوای برات یکی بیارم؟
لبخند زدم، از چیزی که فقط او بلد بود بیدارش کند. نه غم، نه شادی، فقط چیزی شبیه نفس کشیدن. بعد از آخرین لقمه، از صندلی پایین پرید و با قدم‌های تند و بی‌نظم رفت سمت اتاقش. دنبالش از پله‌ها بالا رفتم، خانه‌ی ما دو طبقه‌ بود؛ پایین، پذیرایی و آشپزخانه و اتاق مادرم، بالا، فقط دو اتاق:
یکی برای من، یکی برای گلی.
اتاقش روبه‌روی من بود، با درِ سفید و برچسب‌های رنگی که خودش چسبانده بود:
قلب، خورشید، درخت، و یک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : briska

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 8)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا