- تاریخ ثبتنام
- 9/3/25
- ارسالیها
- 95
- پسندها
- 225
- امتیازها
- 1,078
- مدالها
- 3
- نویسنده موضوع
- #81
بیاراده، مات و مبهوت با چشمهای لرزان زمزمه کردم:
- یعنی چی؟
نگاه شارایل لحظهای رویم ماند و با سیگارش، به مدارک روی میز اشارهای کرد.
- میدونی اون مدارک رو کی جمع کرده؟
چه ربطی داشت؟ گیج سر تکان دادم. ابروهایم درهم رفتند.
- شخصی ملقب به... شاهسم!
دیالوگ محمدمهدی در ذهنم تکرار میشد. «من شاهسم توام!». واقعا منظورش چه بود؟
- پس میدونی شاهسم در واقع کیه؟
- نه...
- آشوب رهاورد، مادرت! خودم این لقب رو بهش دادم...
یکجورهایی بیمیل، با حرص و نیشخند ادامه داد:
- مثل یه سم بدون پادزهر بود، روی هر چیزی دست میذاشت، نابودش میکرد؛ نقشهی نابودی خیلی از رقبای اندیش رو کشید، شبیه اسمش آشوب به پا میکرد، زهر میریخت و با برنامه، به هدفش میرسید... همین باعث شد احتیاط...
- یعنی چی؟
نگاه شارایل لحظهای رویم ماند و با سیگارش، به مدارک روی میز اشارهای کرد.
- میدونی اون مدارک رو کی جمع کرده؟
چه ربطی داشت؟ گیج سر تکان دادم. ابروهایم درهم رفتند.
- شخصی ملقب به... شاهسم!
دیالوگ محمدمهدی در ذهنم تکرار میشد. «من شاهسم توام!». واقعا منظورش چه بود؟
- پس میدونی شاهسم در واقع کیه؟
- نه...
- آشوب رهاورد، مادرت! خودم این لقب رو بهش دادم...
یکجورهایی بیمیل، با حرص و نیشخند ادامه داد:
- مثل یه سم بدون پادزهر بود، روی هر چیزی دست میذاشت، نابودش میکرد؛ نقشهی نابودی خیلی از رقبای اندیش رو کشید، شبیه اسمش آشوب به پا میکرد، زهر میریخت و با برنامه، به هدفش میرسید... همین باعث شد احتیاط...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.