- تاریخ ثبتنام
- 3/9/17
- ارسالیها
- 1,240
- پسندها
- 19,463
- امتیازها
- 42,073
- مدالها
- 24
سطح
25
- نویسنده موضوع
- #11
برای خودش سیگاری آتش زد و با بیخیالی گفت:
- همهمون فرسوده شدیم. با این همه دود و دم و ترافیکها و برجهای بلند نیویورک، دیگه كسی سرحال باقی نمیمونه!
از پشت میز کارم برخاستم و به سمت رختآویز رفتم. كت سیاهم را برداشتم و رو به تام گفتم:
- من دیگه باید برم. تا اونجا کلی راهه و منم و یه ماشین پر سر و صدا كه توجه همه رو به خودش جلب میکنه!
تام از توصیفم درباره ی ماشینم، به خشندیدن افتاد و به زحمت از بین خندههایش گفت:
- علاقهات رو به آلیس تحسین میكنم، چون تو به خاطر اون بود که این شلبی رو خریدی!
با یادآوریای که کرد، سرم را تكان دادم و با افسوس گفتم:
- گاهی اوقات شک میكنم كه هنوز هم دوستش دارم، یا نه... .
***
نگاهی به در چوبی عظیم مقابلم انداختم. آن قدر بزرگ بود که اگر دو...
- همهمون فرسوده شدیم. با این همه دود و دم و ترافیکها و برجهای بلند نیویورک، دیگه كسی سرحال باقی نمیمونه!
از پشت میز کارم برخاستم و به سمت رختآویز رفتم. كت سیاهم را برداشتم و رو به تام گفتم:
- من دیگه باید برم. تا اونجا کلی راهه و منم و یه ماشین پر سر و صدا كه توجه همه رو به خودش جلب میکنه!
تام از توصیفم درباره ی ماشینم، به خشندیدن افتاد و به زحمت از بین خندههایش گفت:
- علاقهات رو به آلیس تحسین میكنم، چون تو به خاطر اون بود که این شلبی رو خریدی!
با یادآوریای که کرد، سرم را تكان دادم و با افسوس گفتم:
- گاهی اوقات شک میكنم كه هنوز هم دوستش دارم، یا نه... .
***
نگاهی به در چوبی عظیم مقابلم انداختم. آن قدر بزرگ بود که اگر دو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش