عاشقانه‌ها عاشقانه‌های علی سلطانی

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #71
81624
وقت خوابم را از کجا میدانی؟
که اینگونه خراب میشوی روی افکارم
که موهایت را میسپاری به باد
که شانه هایم را روانی کنند
وقت خوابم را از کجا میدانی؟
که اینگونه حرامش میکنی؟

|علی سلطانی|
 
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #72
81629


زن هایی هستند که با آرایش غلیظ و لاک جیغ میخوابند...لباس قرمز میپوشند و عطر تندی میزنند و برای رفتن به رویاهایشان آماده میشوند!
پتو را در آغوش میکشند و سرشان را روی شانه بالشت میگذارند..
و از این جهان هبوط میکنند...........
در خواب به دنبال مرد رویاهایشان میگردنند...
مردی که مثال فصل ها رنگ عوض نکند و سرد و گرم نشود....
مردی که حرف های زیبایش را نگذارد برای ۱۲ شب به بعد...
این زن ها هر شب در رویاهایشان آبستن میشوند...
آبستن لحظاتی که در دنیایشان ملموس نبوده...
و هیچکس نمیداند که اینان در پستوی نمناک و تاریک کودکی شان مرده اند...
و پشت آرایش غلیظشان دفن شده اند...
هیچ مردی را هم سر خاکشان راه نمیدهند!!!
زن هایی که یک شب سرد زمستانی صدای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #73


دختری که چشمانش را میبندد
انگشتان ظریف اش
روی سینه گره می اندازد
میان دم و باز دم هایش لبخند میزند
شیرین عقل نیست
او فقط...
در آغوش کشیدنت را تمرین میکند!

| علی سلطانی |​
 
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #74


یک روز صبح

قبل از اینکه به آینه چشم بدوزی

تلفن همراهت را بردار و سلامم کن!

و به رسم عادت شیرین گذشته...

عکس خواب آلودت را برایم بفرست!

مگر میتوانم قربان صدقه ات نروم؟!

قول میدهم هیچ چیز به روی خودم نیاورم!

و انگار که همین دیشب...

خیلی بی حاشیه و صمیمانه

هم را بوسیده و شب بخیر گفته ایم!
.
.
خیالت راحت

من آنقدر دلم تنگ است

که یادم می رود چه بلایی سرم آورده ای!


| علی سلطانی |​
 
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #75

82145

عشق گنجی ست که بهایش در دست نیافتی بودن آن است، رازی ست پنهان شده در تک تک سلول ها، کششی ست درونی که به سمت بی نهایت و فراتر از آن میل میکند
این گنج اگر یافت شود
این راز اگر فاش شود
این کشش درونی اگر نمود بیرونی پیدا کند
آلوده ی افکار و فلسفه ها در موقعیت و گذر زمان میشود
تکراری میشود...
عشق باید همانگونه دست نخورده باقی بماند
من شکوه و بلوغ عشق را در نرسیدن به معشوق دیدم
و چیزهایی هست که نمی دانی از همینجا متولد شد.... .
|چیزهایی هست که نمی دانی/ علی سلطانی|​
 
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #76
فرقی نمیکند
کنار دریا باشی
وسطِ مهمانی
کنج اتاق
یا هر جایِ دیگر...!
روزهایِ تعطیل
بویِ تنهایی در سَرِ آدم میپیچد...!
باید یک نفر باشد
بدونِ غرور دوستت بدارد
آنقدر صمیمی
که اگر در مدتِ یک ساعت
برای بیستمین بار میخواستی حالش را بپرسی
دل دل نکنی
فکر نکنی
با خودت نگویی که نکند کلافه اش کنم
ترسِ از چشمْ افتادن را نداشته باشی!
یک نفر که حالِ تو را بلد باشد...
یک نفر که بدونِ توضیح بفهمد
این همه بی قراری دست خودت نیست!
یک نفر که غرورِ خاموشِ تو را
عشق معنا کند
نه چیز دیگری....!
یک نفر که حضورش
برای روزهای تعطیل الزامی ست!
|علی سلطانی|
 
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #77


امروز ظهر تفنگ رو گذاشتم روی شقیقه ی مشغله ها و بنگ!

و بعد از مدت ها وسط هفته زنگ زدم به مادرم و گفتم برای ناهار منتظرم باش.

وقتی رسیدم خونه تا درو باز کردم دلم خواست عطر سالاد شیرازی که توی فضا پیچیده بود رو بغل کنم!

دیر رسیدم طبق معمول اما سوال کردن نداشت و میدونستم ناهار نخورده و منتظر منه.

سفره رو انداخت کف آشپزخونه و نشستیم به غذا.

"مادرم یه ادویه ای میزنه به غذا که توی هیچ رستورانی نیست و اسمش عشقه"

به حد انفجار خوردم و چهار دست و پا از سفره جدا شدم.

گفت چشمات...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #78


شاعر شدم...

که وقتی با موی پریشان

در آغوشم پرسه میزنی

شعر مردان غریبه را

زیر گوش ات زمزمه نکنم!



اشعار آن ها ارزانی معشوقه شان

برای مژه های م**س.ت تو

حرف های این مرد شنیدنی تر است...

در آن صبحی که گویی

ناشتا شرب خمر کرده

در آن صبحی که دیشب اش....

غرق در رویای خود..

موهایت را میبافته

در حالی که

روی زانوهایش آرام گرفته بودی...

| علی سلطانی |​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #79



مخترع دوربین عکاسی

اگر میدانست

ساعتها حرف زدن با یک عکس بی جان

چه بر سر آدم می آورد

هیچ گاه دست به این چنین اختراعی نمیزد!

البته که عکس های تو جان دارند!

این را حال پریشان من میگوید

وگرنه هیچ دیوانه ای

صفحه ی موبایل را نمیبوسد و در آغوش نمیکشد!

| علی سلطانی |​
 
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #80



خداکند دیوانه نشود

مردی که تمام دیشب

خوابت را دیده است

وبعد ازطلوع آفتاب

هر چه این پیام های لعنتی را

بالاوپایین میکند

خبری ازصبح به خیرت نیست!

.

.

خدا کند دیوانه نشود..


| علی سلطانی |​
 
امضا : SHIRIN.SH

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا