شعرکده اشعار طنز

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

تازگی ها در چه کاری؟ ای چماق
من شنــیدم بـی قراری ای چماق!

قدرتت را در گذشته دیده ایم
همچـنان بـا اقـتداری ، ای چماق

کسب و کـارت مدتی تعطیل بود
باز گـــرم ِ کارزاری ای چماق

تـرس در ذاتت نباشد ذره ای
مثل کوهی استواری ، ای چماق

می خوری بر فرق ِ ما بی چاره ها
عـده ای را جان نثاری ای چماق!

با یـکی بسیار دشمن می شوی
با یـکی هم یار ِ غاری ای چماق

می بُری و می دَری و می کُشی
فکر کـردی ذوالفقاری ای چماق؟!

هم بلند و هـم کلُفت و محکمی
واقـعا کـه خنده داری ای چماق!

در بیابان بی خطر بودی ، ولی
در خیـابان زَهــر داری ای چماق

یک زمان در دست چوپان ، مدتی
نزد سرکار استـواری! ای چماق

ما تو را در آستین پرورده ایم
زین سبب همکارِ ماری، ای چماق

یک تنه ســوی هزاران تاختی
معـنی ِ یک در...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

شب خریدم از دکانداری نشا با تخم گل
راهیِ منزل شدم از کوچه ها با تخم گل

ناگهان مردی درآمد قدبلند و ریش دار
دید در پس کوچه ای تنها مرا با تخم گل

گیر داد و‌گفت هی یارو کجا؟آن بسته چیست؟
گفتم آقا می روم سمتِ سرا با تخم گل

گفت بی غیرت چه تخمی؟ چه گلی این وقت شب؟!
نا مسلمان میروی عشق و صفا با تخم گل؟

پیشتر ها حال میکردید با بنگ و عرق
تازگی ها می روی توی فضا با تخم گل؟!

گفتم آقا نامسلمان چیست؟ بنده خوانده ام
در همین مسجد نمازِ بی ریا با تخم گل

گفت چشمم روشن ای بی شرمِ از دین بی خبر
کرده ای بر شیخ مسجد اقتدا با تخم گل؟!

در روایات آمده هر کس که خوانْد اینسان نماز
میشود محشور در روز جزا با تخم‌گل!

گفتم آقا جان ولم کن این که کاری زشت نیست
من چه کردم توی مسجد جز دعا با تخم گل؟...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

آدمی این روزها هر قدر نیک اَندیش تر
روزگارش سخت تر،روح و روانش ریش تر

گرگ بازاریست دنیایِ به این پهناوری
هیچ جا پیدا نخواهی کرد از ما،میش تر

پا به پا بودیم از آغاز با «آنها»،ولی
فقر را کردند تویِ پاچه ی ما،بیشتر

فارغ از میزانِ دانش،کار دستش می دهند
هر که دارد صورتی از دیگران پُر ریش تر

خانه ی ویلایی و ماشین برایش می خرند
سمت «آنها» می گذارد هر که پا را پیش تر....
#مصطفی_علوی

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

اهل حساب است پدرسوخته
اهل کتاب است پدرسوخته

گفته که از بچّگی اش تا به حال
در تب و تاب است پدرسوخته!

بوی خلوص از دهنش می چکد
جام گلاب است پدرسوخته

خواستنی، معرکه، توو دل بُرو
نُقلِ مذاب است پدرسوخته!

دست و نگاهِ همه دنبال اوست
نانِ کباب است پدرسوخته!

حاصلِ انگورِ پدر مادر است
اصلِ ش*ر..اب است پدر سوخته

از دو سه سو وارثِ برجستگی ست
بابِ چِکاب است پدرسوخته!

یکسره در ساحلِ آنتالیاست
منظره یاب است پدرسوخته!

قُلّه نشینِ همه ی قاف هاست
جوجه عقاب است پدرسوخته

این همه از رابطه و رانْت نیست
از ژنِ ناب است پدرسوخته!

#شروین_سلیمانی

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

«براین مژده گر جان فشانم رواست»
ز شادی اگر پر درآرم بجا ست

چه دانی تو که این وجود عزیز
یکی از عنایات خاص خداست

صدای دل انگیز جیز جیز آن
یقیناً فرحبخش همچون غناست

چهل سال در بند بودن بس است
وجودی که یک ذره ّاش کیمیاست

و آن کس که طراح آزادی است
یقیناً که در زمره ی اولیاست!

به جان شریف چنین آدمی
ز سوی من و اشغری ها دعاست

براوو بر آن کس که دانسته است
به تریاکیان ظلم کردن جفاست

در این روزگار پر از اختناق
رهایی تریاک لطفی به ماست

چه سوری چرانیم منبعد از این
بیا اشغری که زمان صفاست

به «جاوید»هم گو بیا سوی ما
که منقل نمادی ز مهر و وفا ست!!!

#محمد_جاوید

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

می توانی وکیل خود باشـــی
زن خود، زن ذلیل خود باشی!

مرد بودن به تار مو بند اســت
فکر ریش و سبیل خود باشی

راست قامت بمان و کار آمـــد
سعی کن دسته بیل خود باشی!

گر مزاجت دچار سردی شـد
فلفل و زنجبیل خود باشـی!

گیر بی خود به این و آن ندهی
سوژه ی قال و قیل خود باشی

توی کشور بَدل فراوان است
بدلِ بـی بدیل خود باشـــی

گرگ بودن چــه لذتـی دارد؟
کاش چوپان ایل خود باشی

بین خر پیشــه گان بی بتــه
خودت اسب اصیل خود باشی

طرح تخریب خویش را بدهی
کعبه باشی و فیل خود باشی

می شود پیشـــوای مقتــدرِِ
عده ای از قبیل خود باشی

محض خنده دو روز فرعون و
بعدِ یک روز نیل خود باشی

بی خیالش که میوه کمیاب است
آلبالو ، شلیـل خود باشـــی

مطلقــا گِرد عاشــقی نروی
پیله ی خود، زگیل خود باشی

به خودت...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

دنیا شده در بست به کامِ بَبَعی ها
افتاده خَرِ بخت به دام ببعی ها

وَالله اگر شانس سند داشته باشد
آنرا زده شش دانگ به نامِ ببعی ها

از پشمِ سر و گردنشان نیک هویداست
وابسته به پشم است دوام ببعی ها!

جُرم از ببعی های خودی عینِ ثواب است
کوک است به این کیفِ تمام ببعی ها!

همراه کلاغند و هوادارِ مترسک
اِندِ کُمِدی هاست درامِ ببعی ها!

از دُنبه ی آنها که کسی خیر ندیده
شد دنبه ی ما نیز سهام ببعی ها!

از پنجره ی آغُلِشان عاقِلشان گفت
هم قَدِّ خواصند عوام ببعی ها!

نسبت به مُدرنیته همیشه نگرانند
دیش و دَکَلی نیست به بامِ ببعی ها

دوم شده اند از نظر 'درک' پس از گاو
بالاست از این حیث مقام ببعی ها!

یک روز شود دهکده تبدیل به آغُل
با این روشِ گام به گامِ ببعی ها

فهمیدن و تفهیمِ مفاهیم،...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

من شاعرم ولي غزلم شعر ناب نيست
كلاً كسي به خواندن شعرم مجاب نيست

از بس كه سرزمين غزل هايم آبكيست
در آن كرانه مشكل كمبود آب نيست

اهل ادب به جديّتم خنده ها زدند
ديدم كه جز به گفتن طنزم صواب نيست

دادم به ناشري كه دهد نشرشان، نوشت
حيف از دوات و كاغذ و زينكِ كتاب نيست؟

كردم به يك قصيده زيادي پياز داغ
دلبر به گريه زد تشر اين دل كباب نيست

گفتم چرا به گوش خودش پنبه كرده گفت
جز اين روش ز صوت دهل اجتناب نيست

عمرم گذشت و يك غزلم باب دل نشد
در باب دل شدن غزلم را شتاب نيست

با اين طريقه رفتن من در مسير شعر
دل را اميد نو شدن و انقلاب نيست

اما خوشم كه اين مثلاً دل نوشته ها
از مدح ديگران پرِ رنگ و لعاب نيست...!

#احمد_آوازه

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

به "داو" و "تاژ" و "داروگر" ندارد
نیازی آن‌که مو در سر ندارد

نمی شوید مرتب کله‌اش را
و حتی شانه هم در بر ندارد

ز سشوار و خطرهایش بود دور
کسی کو مو به‌سر دیگر ندارد

نمی‌گوید که زن این تافت چی‌شد؟
نمی‌گوید چرا ژل در ندارد؟

ندارد اطلاع از قیمت ژل
ز نرخ جو خبر، بی‌خر ندارد

نمی‌مالد به مویش رنگ مویی
و بحرانی از این منظر ندارد

سرش گویی که دارد هاله نور
از آن نوری که صد اختر ندارد

بدون شبهه آرایشگری را
به عنوان هنر باور ندارد

همیشه در امان از تیغ و قیچی
و یک آیینه دور و بر ندارد

دریغا شاعری در وصف بی‌مو
دو بیت ساده در دفتر ندارد

نوشتم بنده شعری تا بگویم
که بی مویی چو من کمتر ندارد...

...از آن فردی که مویش تا به زانوست
ولی مخ در سرش بستر ندارد!

#نادر_جدیدی

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

دوران درک نیست که دوران مدرک است
نائل شدن به اوج نفهمی مبارک است!

ما از کتاب و مدرسه فیضی نبرده ایم
شکر خدا که کار شما روی غلتک است

با حرف مفت مزرعه را بیمه کرده ایم
صدها کلاغ پشت سر هر مترسک است

بر باد رفته را به تماشا نشسته ایم
تنها نماد شادیمان بادبادک است

آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم
شاعر درین زمانه به دنبال فندک است

من گریه های واقعی ام پشت صحنه بود
از درد خنده کردم و گفتند دلقک است!


#مسلم_حسنشاهی