شعرکده اشعار طنز

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

هر آن شخصی که دنبال هنر رفت
تمام زحمت اش یک جا هدَر رفت !

حقوقش محو شد در روز اول
«چو مهمانی که شام آمد سحر رفت»

به زیر بارِ قرض و قوله هایش
طرف با لقوه و قوز کمر رفت

چنان تیری به او زد آسمان که
نوکش تا معده و اثنی عشر رفت

نه تنها از طلبکارانِ بد جنس
که از دست اجل صد بار در رفت!

به دنبال مجوزهای ارشاد...
همیشه پر امید آمد، پکر رفت

ندیده روز خوش فرزندِ شاعر
ولی از بخت بد راهِ پدر رفت

طلای عمرِ خود را مِس نماید
کسی که در هوای سیم و زر رفت

خوشا آن که در این دنیای خاکی
خر آمد، با خریت زیست، خر رفت!

✍ #راشد_انصاری

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

ای مرغ که شد روزی ما بسته به تخمت!
گشته همه چیز و همه جا بسته به تخمت

ای ضامنِ اَرفع شدنِ قشر مرفه!
شد راه صعودِ فقرا بسته به تخمت

دیروز مُغ و مُغبچه دنبال تو بودند
امروز شده میکده ها بسته به تخمت

تو منبع تامین انرژی جهانی
هم کلسیم و هم اُمگا بسته به تخمت

باشد که کلید تو کند بخت مرا باز
رَمالِ ازل، بخت مرا بسته به تخمت

از تخم تو، تخمی شده اوراق بهادار
حتی شده بازار طلا بسته به تخمت

یک عمر غم دوری تخم تو کشیده
شاعر که چنین پرت و پلا بسته به تخمت!

گفتیم و شنیدیم و تو را تخم نخوردیم
هستیم کماکان همه وابسته به تخمت

می خواستم از تخم تو بسیار بگویم
سربسته، زبان بسته، فضا بسته به تخمت!


✍ #مسلم_حسنشاهی

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

در پَسِ پرده از این پس خبری نیست که نیست
از نهان کاریِ برخی اثری نیست که نیست

آب وقتی که گذشت از سرِ مردم، قطعا
در سراپردهء دنیا خطری نیست که نیست

خرمن آماده! ولی مرد کهن در خواب است
پیِ کوبیدنِ آن گاو نری نیست که نیست

شهر ما هر چه گدا داشت اخیراً مُردند
دیگر از لطف شما دربه‌دری نیست که نیست

ابتکار است که آتش بزنی جنگل را
توی کابینهء فعلی تبری نیست که نیست

گفته بودم بپرم از قفسِ تن بیرون...
یادم آمد بشرم، بال و پری نیست که نیست

خاک اگر بوده فقط بر سرِ ما رفته و بس
مثل ما در همه آفاق «گَری» نیست که نیست

رای دادند سر انجام به آقای «ترامپ»
تا بگویند جز او کلّه‌خری نیست که نیست

وحشی و جانی و سفاک‌تر از نسل بشر
شک نکن روی زمین، جانوری نیست که نیست

خواستم حرف مهمّی بزنم،...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

به هر اندازه جِن از ذکر «بسم الله» می ترسد
همان اندازه شیخ از وضع دانشگاه می ترسد

یکی را می شناسم از خدا حتی نمی ترسد
ولی از ریش های نسبتاً کوتاه می ترسد

محاسن می گذارد لیک در بند محاسن نیست
رفیق ما فقط از تیغ و از اصلاح می ترسد

چگونه می تواند خویش را باور کند کوهی
که دارد با تمام هیبتش از کاه می ترسد؟

درین دنیا فقط دیوانه از چیزی نمی ترسید
که او هم از کرامات شما والله می ترسد

کجا بر روی تخمش مرغ شب آسوده می خوابد
در آن جنگل که حتی شیر از روباه می ترسد؟

اگر سربازِ حُکمت رو نمی شد بُرد با ما بود
نمی دیدی که بی بی مثل سگ از شاه می ترسد؟

من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که او همواره از افتادنِ در چاه می ترسد


#مسلم_حسنشاهی

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

عاقل به شاخ گاو كسي ور نمي رود
در گِل ميان معركه چون خر نمي رود

نزديك خط قرمز مردم نمي شود
با پاي خود به دور و بر شر نمي رود

در خمره ي عسل كند انگشت خود فرو
تا عمق آن به سينه و با سر نمي رود

يك بار اگر گرفته زن دائمي دگر
از اين نظر دوباره به محضر نمي رود

بي بن سفير كشور گابن نمي شود
بي آر از آن طرف پي كافر نمي رود

با وعده ي كلوچه و آلوچه و هلو
هرگز به باغ بي ثمر و بر نمي رود

در وصف جام باده و سيما و زلف يار
از حد شاعرانه فراتر نمي رود

عاقل شعار بي خودي اصلاً نمي دهد
اما اگر كه داد از آن در نمي رود...!

#احمد_آوازه

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

هم پیپ به دست آور و هم فکر عصا کن
تقلید ز آقای رئیس‌الوزرا کن

هرجا سخن حق بشنیدی سر خشم آی
چون تیر ز جا در رو و چون توپ صدا کن

چون پول کنی پخش مرا نیز خبر ده
چون سفره کنی پهن مرا نیز صدا کن

گر کوشش و کار است بکش از سر من دست
ور نقل و نبات است به من نیز عطا کن

ما جمله فقیریم و غریبیم و ضعیفیم
یاد از فقرا و غربا و ضعفا کن

خنگ و خل و دیوانه و نادان همه جمعند
ای دوست بیا رحم به دانایی ما کن

درد تو و من یافتن میز و مقام است
این درد بدان دست شفابخش دوا کن

امروز مکن فکر خدا فکر خودت باش
فردا که شدی خانه‌نشین فکر خدا کن

تا دست به شاخ است از آن میوه فروچین
تا پای در آب است ز هر سوی شنا کن

حرفی مزن ای دل که دهد بوی سیاست
این آن دم گاو است که گویند رها کن!

#ابوالقاسم_حالت

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

هی بگیریم در اینجا و در آنجا سلفی!
داستانی شده در مملکت ما سلفی!

لحظۀ زلزله و موقع آتش‌سوزی
اوّلین کار تو در قلب بلایا سلفی!

گر چه نشناسد بقّال سر کوچه مرا
کرده السّاعه مرا شهرۀ دنیا سلفی

ختنه‌سورانِ علی‌جان پسر همسایه!
با چه این خاطره را ثبت کنم؟با سلفی!

بر سر سفرۀ رنگین که نشستی، لطفاً
قبل از آنکه بخوری مرغ و مسمّاسلفی!

به همه می‌رسد ای مجلسیان، هُل ندهید،
تا بگیرم دو-سه‌ تا با «فدِریکا» سلفی!

مرده استاد و یکی شاد که از آن مرحوم
داخل گوشی او هست هف-هش(!)تا سلفی!

در رثایش همه گویند: دریغا استاد!
یکی آن‌گوشه بگرید که: دریغا سلفی!

فرصت سلفیِ من شکر خدا فوت نشد
چونکه انداخته‌ام با متوفّی سلفی!

من همین‌الآن با شعر جدیدم یهویی!
سه-دو-یک، فرت! سپس Share!بفرما سلفی...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

«در عهد پادشاه خطا بخش جرم پوش»
خوردند مال مردم و یک جرعه آب روش

ساقی نشست کنجی و تنها نگاه کرد
بیچاره از نجابت و از ترس آبِروش

احوال وام بانکی و سود و سپرده را
کردم سوال صبحدم از پیر خود فروش!!

گفتا نگفتنیست سخن گر چه احمقی
تا می توانی از پی نگرفتنش بکوش

وقت گرفتنش همه هستند مثل شیر
هنگام باز دادنش اما شبیه موش

ماییم و پول رفته و این بهرهٔ زیاد
ماییم و قسط مانده و این گلهٔ وحوش

«تا چند همچو شمع زبان آوری کنی؟»
احضاریه رسید، دمِ در، پسر، خموش

ای وام سهل و ممتنعی که مثال تو...
«نا دیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش»

پایان رسید عمر و به پایان نیامدی
با ضامنم بگو که لباس عزا بپوش!

#مهدی_خضری

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

هرکه شد خام، به‌صد شعبده خوابش کردند
هر‌که در ‌خواب نشد، خانه خرابش کردند

بازی اهل سیاست که فریب‌ست و دروغ
خدمتِ خلقِ ستمدیده، خطابش کردند

اوّل کار بسی وعده‌ی‌ِ شیرین دادند
آخرش تلخ شد و نقشِ بر‌آبش کردند

آنچه گفتند شود سرکه‌یِ نیکو و حلال
در نهانخانه‌یِ تزویر، شرابش کردند

پشت دیوار خری داغ نمودند و به ما
وصفِ آن طعم دل‌انگیز کبابش کردند

سال‌ها هرچه که رِشتیم به امّید و هوس
بر سرِ دارِ مجازات، طنابش کردند

گفته بودند که سازیم، وطن همچو بهشت
دوزخی پر ز بلایا و عذابش کردند

زِ که نالیم که شد غفلت و نادانیِ ما
آنچه سرمایه‌یِ ایجاد سرابش کردند

لب فروبسته ز دردیم و پشیمانی و غم
گرچه خرسندی و تسلیم، حسابش کردند

#فرخی_یزدی

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

تا می‌شویم خام سیاستمدارها
ما می‌شویم رام سياستمدارها

"تا" می‌شویم پلّه‌ی پرتاب می‌شویم
ماییم نردبام سیاستمدارها

دوران باشکوه "ولی‌نعمتی" گذشت
هستیم ما غلام سیاستمدارها

از پابرهنه ها همه جا حرف می‌زنند
مأیوسم از کلام سیاستمدارها

باور کنید یک دهم‌اش بی‌طمع نبود
از آن همه "سلام" سیاستمدارها

جایی برای مردم دنیا نمانده است
از فرط ازدحام سياستمدارها

گمنام مانده‌اند همه نامدارها
دنیا شده به کام سياستمدارها

بیچاره‌ها چه زود فراموش می‌شوند
لعنت به این مرام سياستمدارها

اینها که گفته‌ام همه را شامل است جز
یک درصد از تمام سياستمدارها...!

#سعید_مسگرپور