- ارسالیها
- 2,611
- پسندها
- 44,199
- امتیازها
- 69,173
- مدالها
- 33
- نویسنده موضوع
- #51
نیلیا برگشت و با غمی عمیق که در سینهاش جا داشت، به دری که قاصدک از آن خارج شده بود چشم دوخت. اما در همان لحظه سها وارد اتاق شد دستش را سوی خارج از اتاق گرفت و گفت:
- خانوم بفرمایید پایین! خانوم و اقا به زودی میان خدمتتون.
نیلیا بدون توجه به این که مخاطبش سهاست با حالت مبهوت خود پرسید:
- الان درست شنیدم؟ قاصدک بهم نگفت نیلی؟
سها لحظه کوتاهی زیر چشمی به نیلیا نگاه کرد ولی سریع چشمانش را به پایین انداخت و با حالت سرد جملات دلگرم کننده ای زد.
- ایشون فعلا ناراحت هستن هنوز. مطمئنم به زودی مثل قبل می شن.
نیلیا با قدردانی به سهایی نگاه کرد که تلاش کرده بود او را تسلی ببخشد. تقصیر خودش است هر چه برایش اتفاق میافتاد. نباید آن زمان به خاطر تعصبی که سر شاهرخ، محبوب ترین خواهر زاده اش، داشت،...
- خانوم بفرمایید پایین! خانوم و اقا به زودی میان خدمتتون.
نیلیا بدون توجه به این که مخاطبش سهاست با حالت مبهوت خود پرسید:
- الان درست شنیدم؟ قاصدک بهم نگفت نیلی؟
سها لحظه کوتاهی زیر چشمی به نیلیا نگاه کرد ولی سریع چشمانش را به پایین انداخت و با حالت سرد جملات دلگرم کننده ای زد.
- ایشون فعلا ناراحت هستن هنوز. مطمئنم به زودی مثل قبل می شن.
نیلیا با قدردانی به سهایی نگاه کرد که تلاش کرده بود او را تسلی ببخشد. تقصیر خودش است هر چه برایش اتفاق میافتاد. نباید آن زمان به خاطر تعصبی که سر شاهرخ، محبوب ترین خواهر زاده اش، داشت،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.