- تاریخ ثبتنام
- 10/4/19
- ارسالیها
- 925
- پسندها
- 11,717
- امتیازها
- 29,073
- مدالها
- 15
سطح
19
- نویسنده موضوع
- #631
دوباره به خودم فشارش دادم و از شکر گفتن به خدا خسته نشدم. صدای بیقرار مامان زیر گوشم همزمان با گذاشتن دستش روی پشتم شد.
- بارانم! نمیخوای بگی چی شده؟ چطوری پیدام کردی؟
چشمهام تو چشمهای دلواپسش گره خورد.
- اون یارو داشت آدرس میپرسید. چرا مثل دیوونهها بهش پریدی؟
سریع از مامان جدا شدم و به دور و برم نگاه کردم. گورش رو کم کرده بود بیوجدان! قلبم هنوز بیقرار بود و ضعف معده هر لحظه داشت زمینگیرم میکرد. مامان فهمید و صورتم رو قاب گرفت و مجبورم کرد چشم تو چشمش بشم.
- دردت به جونم چرا رنگت مثل گچ شده؟
بزاق نداشتهم رو قورت دادم و جوابش رو با بیحالی دادم.
- گفتم مزاحمت شده. چون دویدم ضعف گرفتم. استراحت کنم خوب میشم.
تنها راهی بود که اون لحظه به...
- بارانم! نمیخوای بگی چی شده؟ چطوری پیدام کردی؟
چشمهام تو چشمهای دلواپسش گره خورد.
- اون یارو داشت آدرس میپرسید. چرا مثل دیوونهها بهش پریدی؟
سریع از مامان جدا شدم و به دور و برم نگاه کردم. گورش رو کم کرده بود بیوجدان! قلبم هنوز بیقرار بود و ضعف معده هر لحظه داشت زمینگیرم میکرد. مامان فهمید و صورتم رو قاب گرفت و مجبورم کرد چشم تو چشمش بشم.
- دردت به جونم چرا رنگت مثل گچ شده؟
بزاق نداشتهم رو قورت دادم و جوابش رو با بیحالی دادم.
- گفتم مزاحمت شده. چون دویدم ضعف گرفتم. استراحت کنم خوب میشم.
تنها راهی بود که اون لحظه به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش