- تاریخ ثبتنام
- 10/4/19
- ارسالیها
- 927
- پسندها
- 11,727
- امتیازها
- 29,073
- مدالها
- 15
سطح
19
- نویسنده موضوع
- #651
پس از خشک شدن دستهایش زیپ پشتی کیف را باز کرد و همراهش را بیرون آورد و بدون تردید با آریا تماس گرفت. پاسخی دریافت نشد. دو مرتبه تماس گرفت. چوب خط بوقها تا بلند شدن صدای اپراتور پر شد. سه مرتبه تماس گرفت. فایده نداشت. گوشی را با حرص در دستش فشرد و روی آیکون پیام ضربه زد.
آریا بازیاش گرفته بود؟! پس از فرستادن آن کادوها و متنی که واضح بود ساعتها برای تحریرش با غرور کلنجار رفته چه مفهومی داشت؟ ظرفیتش پر شده و به شدت از این عمل آریا شاکی بود. صفحه کیبورد که بالا آمد تایپ کرد:
«کجایی؟»
پیش از ارسال متن را پاک کرد و جایگزینش نوشت:
«تو آدمی نیستی که تو این شب رادوین رو تنها بذاری.»
به نظرش متن کامل نبود که پاکش کرد و از نو نوشت:
«تو آدمی نیستی که...
آریا بازیاش گرفته بود؟! پس از فرستادن آن کادوها و متنی که واضح بود ساعتها برای تحریرش با غرور کلنجار رفته چه مفهومی داشت؟ ظرفیتش پر شده و به شدت از این عمل آریا شاکی بود. صفحه کیبورد که بالا آمد تایپ کرد:
«کجایی؟»
پیش از ارسال متن را پاک کرد و جایگزینش نوشت:
«تو آدمی نیستی که تو این شب رادوین رو تنها بذاری.»
به نظرش متن کامل نبود که پاکش کرد و از نو نوشت:
«تو آدمی نیستی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش