براى دوست داشتنت
حق انتخابى نداشتم...
دُرست مثل انتخاب خانواده و مليتم...
وگرنه كدام زنِ عاقلى
عاشق مردى مى شود كه
دور است، دير مى آيد
و سخت میگويد
" دوستت دارم ! "
خار خندید و به گل گفت سلام
و جوابی نشنید
خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا شده بود
دست بی رحمی نزدیک امد
گل سراسیمه ز وحشت
افسرد
لیک ان خار در ان دست خزید
و گل از مرگ رهید
صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید
گل صمیمانه به او گفت سلام
گل اگر خار نداشت
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود
زندگی عشق اسارت قهر و اشتی
همه بی معنا بود