متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متفرقه تاپیکـ جامع کپشن‌های عاشقانه کوتاه

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

^•^ FARNAZ ^•^

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
82
پسندها
335
امتیازها
1,813
سن
19
  • محروم
  • #281
مثل باران چشمهایت دیدنی است ٬ شهر خاموش نگاهت دیدنی است
زندگانی معنی لبخند توست ٬ خنده هایت بی نهایت دیدنی است
 

^•^ FARNAZ ^•^

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
82
پسندها
335
امتیازها
1,813
سن
19
  • محروم
  • #282
تو اگر پائیز زردی ٬ واسه من بهار سبزی
تو اگر هوای سردی واسه من همیشه گرمی
تو اگه ابر سیاهی واسه من ابر بهاری
تو اگه دشت گناهی واسه من یه بی گناهی
تو اگه غرق نیازی ٬ واسه من یه بی نیازی
تو اگه رفیق راهی ٬ واسه من یه تکیه گاهی
 

^•^ FARNAZ ^•^

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
82
پسندها
335
امتیازها
1,813
سن
19
  • محروم
  • #283
ز کدام رَه رسیدی؟ زِ کدام در گذشتی؟
که ندیده دیده ناگه به درونِ دل فتادى؟
 

^•^ FARNAZ ^•^

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
82
پسندها
335
امتیازها
1,813
سن
19
  • محروم
  • #284
امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تورا
از تو گفتم با دلم ، کوتاه آمد؛ گریه کرد
.
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود، در دلِ سنگش اثر نکرد!
 

^•^ FARNAZ ^•^

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
82
پسندها
335
امتیازها
1,813
سن
19
  • محروم
  • #285
پرواز مرغ جان نبود جز به کوی تو
روزی که اتفاق پریدن در اوفتد
 

^•^ FARNAZ ^•^

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
82
پسندها
335
امتیازها
1,813
سن
19
  • محروم
  • #286
می تراود حسرت آغوش از آغوش ما
زخم را نتوان دهان از شکوه بیداد بست
 

^•^ FARNAZ ^•^

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
82
پسندها
335
امتیازها
1,813
سن
19
  • محروم
  • #287
هر که در عاشقی قدم نزده است
بر دل از خون دیده نم نزده است
او چه داند که چیست حالت عشق
که بر او عشق، تیر غم نزده است
خاقانی
 

^•^ FARNAZ ^•^

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
82
پسندها
335
امتیازها
1,813
سن
19
  • محروم
  • #288
دگر از درد تنهایی، به جانم یار می‌باید
دگر تلخ است کامم، شربت دیدار می‌باید
ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح
نصیحت گوش کردن را دل هشیار می‌باید
مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی
که می‌گفتم: علاج این دل بیمار می‌باید
بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را
نمی‌بایست زنجیری، ولی این بار می‌باید
شیخ بهایی
 

^•^ FARNAZ ^•^

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
82
پسندها
335
امتیازها
1,813
سن
19
  • محروم
  • #289
دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد
بر یکی سنگین دل نامهربان چون خویشتن
تا بدانی درد عشق و داغ هجر و غم کشی
چون به هجر اندر بپیچی پس بدانی قدر من
رابعه قزداری
 

^•^ FARNAZ ^•^

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
82
پسندها
335
امتیازها
1,813
سن
19
  • محروم
  • #290
تا در ره عشق آشنای تو شدم
با صد غم و درد مبتلای تو شدم
لیلی‌وش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
14
بازدیدها
2,573
پاسخ‌ها
72
بازدیدها
9,202
پاسخ‌ها
52
بازدیدها
11,549
پاسخ‌ها
15
بازدیدها
832

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا