متفرقه تاپیکـ جامع کپشن‌های عاشقانه کوتاه

[I'MAN]

يقين دارم كه در وصف شكرخندت فرو ماند
سخن ها برلب «سعدي» قلم ها در كف «ماني»

 

[I'MAN]

پشت هر لبخندت اخمی تلخ پنهان گشته است
غالباً خفته ست در هر صلح ؛ جنگ دیگری!

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

زرد است که لبریز حقایق شده است

تلخ است که با درد موافق شده است


شاعر نشدی وگرنه می‌فهمیدی

پاییز بهاری است که عاشق شده است

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

دوباره پاییز در راه است

و من انار نیستم

که برسم به دست‌های تو


برگم

پر از اضطراب افتادن

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

اشتباه نکن


اردیبهشت وقت جفت‌گیری پرنده‌هاست

نه وقت عاشقانه‌های سبز گفتن


پاییز که آمد

با اولین فرود برگ



می‌گویمت از عشق و جلوه‌های رنگینش

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

آن‌قدر نیامدی

که از چهره‌ام بهار

برگ به برگ ریخت


پاییز شدم


دیگر نیا

آشفته می‌شود خواب‌های رنگی‌ام

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

من نرگس مستانه شدم.... هیچ ندیدی
من گیسوی بی شانه شدم.... هیچ ندیدی

آهوی تو با ناز خرامید به صحرا
دنبال تو بی خانه شدم..... هیچ ندیدی

تا زلف گشودی دل ما رفت به تاراج
گیسوی تو را شانه شدم.... هیچ ندیدی

هر بار که جوشید دلم در تب عشقت
چون باده ی میخانه شدم..... هیچ ندیدی

آغوش غزالت به غزل باز شد اما
تا سوی غزلخانه شدم..... هیچ ندیدی

من غرق دو چشمت شده بودم که ببینی
با موج تو دیوانه شدم..... هیچ ندیدی

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

عشـــــق یعنی در تو من معنا شوم
عشــــــــــق یعنی با تو من دریا شوم
عشــــــــــق یعنی قطره ای بر گل نشست
عشـــــــــــق یعنی مهر تو بر دل نشست

عشـــــق یعنی سیب سرخ انتظار

عشــــق یعنی بی تو ، من امری محال
عشــــــــــق یعنی یک سبد بوی بهار
عشـــــــــــق یعنی بیقرار بیقرار

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

گفته بودم می روی دیدی عزیزم آخرش !
سهم ما از عشق هم شد قسمت زجرآورش

زندگی با خاطراتت اتفاقی ساده نیست !
رفتنت یعنی مصیبت ، زجر یعنی باورش

یک وجب دوری برای عاشقان یعنی عذاب
وای از آن روزی که عاشق رد شود آب از سرش

حال من بعد از تو حال دانش آموزی ست که
خسته از تکلیف شب ، خوابیده روی دفترش

جای من این روزها میزی ست کنج کافه ها
یک طرف سیگار و من ، یاد تو سمت دیگرش


مرگ انسان در جهان گاهاً نبود نبض نیست
مرگ یعنی حال من با دیدن انگشترش

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

همـدم یـار شدن دیده ی تر می خواهد
پیر میخانه شدن اشک سحر می خواهد

عاشقی کاردل مصلحت اندیشان نیست
قــدم اول ایــن راه جـگر می خواهـد

بال وپرهای به دور و برشمع ریخته گفت
بشنود هـر که ز معشوق خبـر می خواهد

هرکه عاشق شده خاکستر او بر باد است
عـاشق از خویش کجا رد و اثر می خواهد

هنـر آن نیست نسوزی بـه میان آتش
پر زدن در وسط شعله هنر می خواهد

‌