" باران عشق "
چقدر عشق
شبيه باران است!
تا در آغوشمان نكشد،
نمىدانيم
به چه اندازه مىبارد
به كدام سو مىراند
و چگونه بايد
قرار گيريم
كه گونههايمان
كمتر خيس شود
كوچ پرندگان آوازهخوان عاشق
و ويرانگى لانههاى متروك
بر شاخههاى بیرونق و عريان
همانند دورى دستهاى نوازشگر و مشتاقات
و آشيانههاى خالى از حرارت دستهايت
بر موهايم
كوتاهشان كردم
وقتى كه رفتى
مرا تکه تکه کن
باز از نو
دوباره بهم بچسبان.
مرا
تکه ...
تکه ...
تِـ ــ ـــ ـــ کــ کـ ـــ ـه کن!
باز از نو ، دوباره بهم بچسبان.
اگر دوباره من، من بودم
از من بترس!
دوری کن ...
به من دست نزن!
باید مرده باشم.