نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

متون تاپیک جامع داستان کوتاه‌های انگلیسی

  • نویسنده موضوع Redemption
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 221
  • بازدیدها 29,775
  • کاربران تگ شده هیچ

ISET1

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
3,776
پسندها
14,495
امتیازها
61,873
مدال‌ها
19
  • #51
فریادی برای کمک

مرد جوان صدای فریاد شنید و اطراف چرخید اما او نتوانست کسی را ببیند.

در همان لحظه یک پسر به طرف او دوید و بسوی رودخانه اشاره کرد.

آنها هر دو در امتداد ساحل رودخانه دویدند و بعد از مدت کوتاهی آنها یک دختر را داخل آب دیدند

دختر به یک تکه چوب چسبیده بود اما رودخانه عمیق بود و در حال حمل کردنش بود.

مرد سریع دست به کار شد

او یکمرتبه کت اش را بیرون آورد و داخل آب پرید و زندگی دختر را نجات داد.
 

ISET1

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
3,776
پسندها
14,495
امتیازها
61,873
مدال‌ها
19
  • #52
conversation with her lover, asked
Why do you like me..? Why do you love me?
I can't tell the reason… but I really like you
You can't even tell me the reason… how can you say you like me?
How can you say you love me?

.

یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟
دلیلشو نمیدونم …اما واقعا"‌دوست دارم
تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی… پس چطور دوستم داری؟
چطور میتونی بگی عاشقمی؟

.

I really don't know the reason, but I can prove that I love U
Proof ? No! I want you to tell me the reason
Ok..ok!!! Erm… because you are beautiful,
because your voice is sweet,
because you are caring,
because you are loving,
because you are thoughtful,
because of...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

ISET1

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
3,776
پسندها
14,495
امتیازها
61,873
مدال‌ها
19
  • #53
Florence Nightingale
Florence Nightingale was a nurse who saved many lives in the 19th century. She was named after the city of Florence in Italy, where her parents went after they got married in 1818. Her family was rich and they had two homes in Britain as well as servants.

Florence was an unusual young woman for her time because she didn’t want to go to parties and get married. She wanted to be a nurse and help people. Her family didn’t want her to become a nurse because hospitals back then were dirty, horrible places. They were worried about her. In 1851, Florence went to Germany and learned all about nursing. It was hard work, but she loved it.

In 1854, lots...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

ISET1

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
3,776
پسندها
14,495
امتیازها
61,873
مدال‌ها
19
  • #54
فلورانس نایتینگل
فلورانس نایتینگل پرستاری بود که در قرن 19 جان انسان‌های زیادی را نجات داد. نام او از نام شهری به نام فلورانس در ایتالیا گرفته شده بود؛ شهری که والدینش پس از ازدواج در سال 1818 به آنجا رفتند. خانواده‌اش ثروتمند بودند و در انگلستان دو خانه و همچنین خدمتکار داشتند.

فلورانس در زمانه‌ی خود زنی غیرعادی بود چون نمی‌خواست به مهمانی برود و ازدواج کند. او می‌خواست پرستار شود و به مردم کمک کند. خانواده‌اش نمی خواستند او پرستار شود چون در آن زمان بیمارستان‌ها مکان‌های کثیف و هولناکی بودند. آنها نگران او بودند. فلورانس در سال 1851 به آلمان رفت و تمامی فنون پرستاری را آموخت. کار سختی بود ولی او عاشق این کار بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

ISET1

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
3,776
پسندها
14,495
امتیازها
61,873
مدال‌ها
19
  • #55
The lump of gold
Paul was a very rich man, but he never spent any of his money.

He was scared that someone would steal it.

He pretended to be poor and wore dirty old clothes.

People laughed at him, but he didn’t care.

He only cared about his money.

One day, he bought a big lump of gold.

He hid it in a hole by a tree.

Every night, he went to the hole to look at his treasure.

He sat and he looked.

‘No one will ever find my gold!’ he said.

But one night, a thief saw Paul looking at his gold.

And when Paul went home, the thief picked up the lump of gold, slipped it into his bag and ran away!

The next day, Paul went to look at his gold, but it wasn’t there.

It...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

ISET1

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
3,776
پسندها
14,495
امتیازها
61,873
مدال‌ها
19
  • #56
تکه ی طلا
پاول مرد بسیار ثروتمندی بود اما هیچ وقت از پولهایش خرج نمی کرد.

او می ترسید که کسی آن را بدزدد.

وانمود می کرد فقیر است و لباسهای کثیف و کهنه می پوشید.

مردم به او می خندیدند ولی او اهمیتی نمی داد.

او فقط به پولهایش اهمیت می داد.

روزی یک تکه بزرگ طلا خرید.

آن را در چاله ای نزدیک یک درخت مخفی کرد.

هر شب کنار چاله می رفت تا به گنجش نگاه کند.

می نشست و نگاه می کرد.

می گفت: «هیچکس نمی تونه طلای منو پیدا کنه!»

اما یک شب دزدی پاول را هنگام نگاه به طلایش دید.

و وقتی پاول به خانه رفت دزد تکه ی طلا را برداشت، آن را درون کیسه اش انداخت و فرار کرد!

روز بعد، پاول رفت تا طلایش را نگاه کند اما طلا آنجا نبود.

ناپدید شده بود!

پاول شروع به داد و بیداد و گریه و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

ISET1

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
3,776
پسندها
14,495
امتیازها
61,873
مدال‌ها
19
  • #57
How good we are :
A little boy went into a drug store, reached for a soda carton and pulled it over to
the telephone. He climbed onto the carton so that he could reach the buttons on the
phone and proceeded to punch in seven digits.
The store-owner observed and listened to the conversation: The boy asked, "Lady,
Can you give me the job of cutting your lawn? The woman replied, "I already have
someone to cut my lawn."
"Lady, I will cut your lawn for half the price of the person who cuts your lawn now."
replied boy. The woman responded that she was very satisfied with the person who
was presently cutting her lawn.
The little boy found more perseverance and offered, "Lady, I"ll even sweep...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

ISET1

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
3,776
پسندها
14,495
امتیازها
61,873
مدال‌ها
19
  • #58
چقدر شایسته ایم؟
پسر کوچکی وارد داروخانه شد، کارتن جوش شیرنی را به سمت تلفن هل داد. بر روی کارتن رفت تا دستش به
دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره ای هفت رقمی.
مسئول دارو خانه متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش داد. پسرک پرسید،" خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن
چمن ها را به من بسپارید؟" زن پاسخ داد، کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد."
پسرک گفت:"خانم، من این کار را نصف قیمتی که او می گیرد انجام خواهم داد. زن در جوابش گفت که از کار این
فرد کاملا راضی است.
پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد،" خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم، در این
صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت." مجددا زنان پاسخش منفی بود".
پسرک در حالی که لبخندی بر لب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

ISET1

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
3,776
پسندها
14,495
امتیازها
61,873
مدال‌ها
19
  • #59
The Moon’s Mysteries
The first step on the moon by astronaut Neil Armstrong was said to be “one small step for man, one giant leap for mankind.” But for many of the twelve men who’ve been there, that “one small step” completely changed the way they saw the world. Some returned feeling as if they’d experienced enlightenment. Others spent the years following their lunar exploration depressed and hiding from the press. Some say that those quiet astronauts saw things the others hadn’t – secret things that they were asked to cover up.

After stepping on the moon, Buzz Aldrin’s life fell apart. He went into a deep depression. His marriage of 21 years ended. He remarried...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Aedan

ISET1

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
3,776
پسندها
14,495
امتیازها
61,873
مدال‌ها
19
  • #60
moon.jpg


اسرار ماه
گفته می شد که اولین گامهایی که توسط نیل ارمسترانگ فضانورد روی ماه برداشته شد، «قدمهای کوچکی برای یک انسان و جهشی بزرگ برای بشریت» بود. اما «آن گام کوچک» جهان بینی اغلب آن دوازده نفری را که در آنجا حضور داشته اند، کاملا تغییر داد. بعضی از آنها با این احساس بازگشتند که گویی وارستگی را تجربه کرده اند. برخی دیگر سالهای پس از سفر تحقیقاتی خود به ماه افسرده شده و از رسانه ها دوری می کردند. بعضی می گویند این فضانوردانِ آرام چیزی را دیده اند که دیگران آن را ندیده اند- چیزهای رمزآلودی که از آنها خواسته شده تا آنها را مسکوت نگه دارند.

زندگی بوز آلدرین پس از قدم گذاشتن روی ماه نابود شد. او به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Aedan

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا