شاعر‌پارسی اشعار مرضیه رحیمی

[ASaLi_Nh8ay]

عطر ممنوعه


دیگر نمیخواهم که چشمم دم به دم گریان شود
آبادی آن خاطرات مانده ام ویران شود

لطفا کمی با آبروتر آبروداری کنیم
طاقت ندارم حرفمان آوازه ی میدان شود

باید به پاس حرمت مرداد گرم عاشقی
پاییزمان سرسبزتردرچشم این وآن شود

با اینکه گم شد قلب من پشت غبارزندگی
باید که رویت بعد از این در خواب من مهمان شود

ممنوعه میشد کاشکی عطر تو در کل جهان
تا هر که دارد بر تنش عطر تنت پنهان شود

دست خدایم دادمت تا در امان باشد دلت
امید دارم حسرت این روزها جبران شود​

 

[ASaLi_Nh8ay]

عیدتویی


برجان و دلم پرتو امید تویی
دربام دلم منبع خورشید تویی
هرجا که تویی بهارجانم آنجاست
در دفتر تقویم دلم عید تویی ​

 

[ASaLi_Nh8ay]

غم میبارد


از ابر که پاره پاره غم میبارد
پشت سرهم دوباره غم میبارد
هروقت دلم گرفت حس میکردم
از ماه و شب و ستاره غم میبارد​

 

[ASaLi_Nh8ay]

قرآن و اهل بیت


هرلقمه‌ که در زندگی ام نان خوردم
از سفره ی اهل بیت و قرآن خوردم
دلخور نشوم ز طعنه ی بی خردان
از برکت نانی که ز جانان خوردم ​

 

[ASaLi_Nh8ay]

قرعه‌


دیشب که دلم قرعه بنام غم زد
اشک آمد و روی صورتم نم نم زد
عطرت که رسید برمشام جانم
اندوه غم انگیز مرا برهم زد ​

 

[ASaLi_Nh8ay]

قضاوت ممنوع


در صفحه ی عقل ودینمان گم گشتیم
لبریز غم وسوءتفاهم گشتیم
خودغرق گناه وسربه پا ابهایم
قاضی شارع، میان مردم گشتیم​

 

[ASaLi_Nh8ay]

قمه راتیزنسازید


قمه را تیز نسازیددلتان تیزکنید
نسخه عشق حسین برهمه تجویزکنید
سردرکوی حسین معنی خونخواهی نیست
دل وقربانی این حلقه و آویز کنید​

 

[ASaLi_Nh8ay]

مزاج لحن


ای کاش که قلب سنگمان نرم شود
پیشانی عشق خالی از شرم شود
وقتی که مزاج لحن آدم سرداست
باید به سکوت خویش دلگرم شود ​

 

[ASaLi_Nh8ay]

معنای هبوط


یک روز بدون مرزو حد میفهمد
بی همهمه با حکم و سند میفهمد
از عقل گریزان و به دل پیوسته
معنای هبوط را چه بد می فهمد ​

 

[ASaLi_Nh8ay]

معیار ارزش


درحال بد زمانه آرامش نیست
با تفرقه ها تصور سازش نیست
از عینک بد بینی مردم نهراس
عمریست که معیار کسی ارزش نیست ​