عاشقانه‌ها عاشقانه‌های مهسا مجدر(غزل لنگرودی)

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
من به یک لحظه ی ش*ر..اب آلود
من به یک اتفاق محتاجم
من به احساس گرم کردن تو
مثل یک چای داغ محتاجم

من همان بغض پیر سردرگم
در گلویی به وسعت فریاد
من همان شاعری که خط خورده
با وجود کمال استعداد​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #32
گلهای خشک توی دفترهای شعرت را
با حسی از خوش باوری سرشارتر بو کن
یگ گوشه از این زندگی جای درنگی هست
تنهایی ات را مهربانم پر هیاهو* کن

پوسیده قلبت مثل مردابی که خوابش را
پرواز جغد پیر غمگینی برآشفته
تاریکی و از سایه ها چیزی نمی پرسی
فریادی از جنس هزاران شعر ناگفته​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
باید عادت کنم به سردرد و
باید عادت کنم به عادتها
توی مغزم مدام می کوبد
تیک تیک لجوج ساعتها

میز و خودکار و خط خطی هایم
من و یک قهوه ی ننوشیده
و اتاقی که باز پر شده از
بوی گلهای سرخ گندیده​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #34
سکوت می کنی و این کمال خودخواهی ست
میان شک و یقینم تو بودی و دیوار
دو دستِ سنگی و تصمیم های شیطانی
طناب و صندلی و استحاله ای غمبار

جنون زخمی من تن به ه*رز داده
میان همهمه ی ناتمام رسواها
به سیب و گندم ناقابلی فروخته است
کمال آدم خود را به نام حواها

نپرس از من و حال خراب روز وشبم
دچار خستگی مزمنی شدم که مپرس
و گاه مثل تو سیگار می کشم تنها
بخواب میروم از بوسه های مشتی قرص​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #35
آبان من از گریه در یک خانه ی ابری
از بغض های خسته از طاعون بی صبری

از بهت ساکن مانده در مرثیه ی دیوار
از روزها این روزهای مانده در تکرار

آغاز شد با تیک تیک ساعت سنگی
صد سال تنهایی به روی مرز دلتنگی

انگار مرده گوشه ی هر شعر من یک مرد
یک مرد توی شیون پائیزهای درد​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #36
گذشته غمزده چون ابرِ بی سرود گذشت
سپید بود و کدِر شد، سپس کبود گذشت

زلال خاطره‌هایت همیشه با من هست
اگرچه نبض تو از مرز تار و پود گذشت

کسی شتاب زمان را ندید بعد از تو
و عمر ثانیه‌ها بی تو در رکود گذشت

برای من همۀ آنچه عشق معنا داشت
به دوش شاخه‌گلی در گذار رود گذشت​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #37
یک لحظه به‌دست عشق سُکّان بدهید
آنگاه به روح مرده‌تان جان بدهید

یک عمر اگر وفا نکردید به عهد
یک روز سری به پای پیمان بدهید

آزادی و مال و مُکنت از آن شما
ای کاش به سفره‌هایمان نان بدهید​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #38
تو خواهش روح منی، پایان نداری
کاری به کار این تنِ ویران نداری

وقتی جراحت‌های این دل را نبینی-
یعنی به شعر زخمی‌ام ایمان نداری

صد بار گفتم دوستت دارم، ولی حیف
حتّی به من یک ذرّه اطمینان نداری​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #39
فرسنگ‌ها پیموده‌ای راه تنم را
اما ندیدی دستِ کم جان‌کندنم را

تو آمدی و من شدی، تا بار دیگر-
پیدا کنم در بیکرانِ تو منم را

شاید به دور از واقعیّت باشد، امّا-
عطر تو عاشق می‌کند پیراهنم را​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #40
شبی که زمزمه‌ها برگ و بار می‌دادند-
میان کوچه تو را انتشار می‌دادند

تو مثل روزنه‌ای در شعور شعر شبی-
ببخش اگر کلماتم شعار می‌دادند!

تو را به شعر نوشتم که استحاله شوم
نوشته‌ها خبر از انتحار می‌دادند!

بیا و فاصله‌ها را به من ببخش اگر-
میان ما غمِ قرنی قرار می‌دادند​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا