نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

عاشقانه‌ها عاشقانه‌های مهسا مجدر(غزل لنگرودی)

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #41
تا صداي عشق در گوش من است
عالم و آدم فراموش من است

با كدامين آسمان قسمت كنم؟
اين امانت را كه بر دوش من است

آنچه خود پهلو به دريا مي‌زند-
قطره‌اي از عشق پُر جوش من است​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #42
هرگاه بر انديشه‌ام پا مي‌گذاري
يك آسمان پرواز را جا مي‌گذاري

بايد به امواج بلا تن داد وقتي-
چشمان خود را پشت دريا مي‌گذاري

با هر قدم بر سنگفرش سينۀ من-
بگذار نقشت را كه زيبا مي‌گذاري

مي‌سوزم از بن بست آغوشي كه تنها-
داغي سر اين كوچه بر ما مي‌گذاري​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #43
منم، در آتش این التهاب، سرگردان
درون حاله‌ای از اضطراب، سرگردان

نه مقصدی، نه پناهی، نه راهِ معتبری
شبیه قاصدکی روی آب سرگردان

در انتظار تَفأل همیشه می‌مانم-
چو فال گمشده‌ای در کتاب سرگردان​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #44
آهوي من نگفت كجا مي‌برد مرا
اينگونه با شتاب، چرا مي‌برد مرا

گفتم كه جان و دل بسِپارم به دست او
يا مي‌كُشد به حسرت و يا مي‌برد مرا

با چشم آهوانه به من خيره چون شود
تا روشناي آينـه ها مي‌برد مرا​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #45
آنها که عمق انتظارت را نمی‌بینند
این انزوای مرگ‌بارت را نمی‌بینند

همچون مگس‌هایی مزاحم گِرد شیرینی
دور تو هستند و مدارت را نمی‌بینند

باید که با آیینه‌ها دَمخور شوی آری
دیوارها نقش و نگارت را نمی‌بینند

مثل نمک بر زخم‌هایت می‌نشینند و-
انگار رنج بی‌شمارت را نمی‌بینند​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #46
حصار فاصله‌ها را خراب باید‌ کرد
برای روح، تنی انتخاب باید کرد

در ازدحام سیاهی چو شمع باید شد
دلی که عشق در او نیست،آب باید کرد

تو آن گناهِ ثوابی که تا نفس باقی‌ست
هزار بار تو را ارتکاب باید کرد!​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #47
كجا روم كه بياسايم اي خدا يك دم
كه دور باشم از اين چشم‌هاي نامحرم

كجا روم كه كمي عشق را نفس بكشم؟
به تنگ آمدم از دست ‌و پا زدن در غم

به من چراغ بده تا به جستجو بروم
چنان شب است كه پيدا نمي‌شود آدم

درون باغ علف‌هاي هرز بسيار است!
بگو چگونه در اين خاك مرده ريشه كنم؟​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #48
من هركجا كه قصۀ سازش شنيده‌ام
نيرنگ را به روشني روز ديده‌ام

دنيا چقدر تنگ و نفسگير و كوچك است
مانند پيله‌اي كه به دورم تنيده‌ام

يك عمر با اميد به آينده‌اي دروغ
امروز را به مسلخ فردا كشيده‌ام​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #49
مرا به حادثه‌ای در عدم خلاصه کنید
به مرگ فاصله در یک قدم خلاصه کنید

تمام وسعت من وامدار یک غزل است
مرا درون همین بیش و کم خلاصه کنید

مرا به عشق، به اندوه و درد و شعر و غزل-
به آنچه می‌چکد از این قلم خلاصه کنید

جنایت است اگر درد عشق، کیفر را-
به خون سرخ همین متّهم خلاصه کنید​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #50
آن آتشي كه سوختنم ياد مي‌دهد
خاك مرا به رهگذر باد مي‌دهد

وان ناله‌ام كه بر لب افسانه جان سپرد
يك روز جاي خويش به فرياد مي‌دهد

از روزگار بوي عدالت نمي‌رسد
داد از كسي مخواه كه بيداد مي‌دهد​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا