عاشقانه‌ها عاشقانه‌های زهرا میرزایی

[ASaLi_Nh8ay]

کاش تمام راه هایم
کج می شد به جاده ی عشق تو...

***

هیچ نقاشی
جز چشمان تو
نمی تواند
طرح عشق را
عاشقانه روی قلبم بکشد....​

 

[ASaLi_Nh8ay]

مرا بیمار چشمان خودت کن
مرا تیمار دستان خودت کن
بزن چنگی برین زلف پریشان
مرا هرروز عاشق تر بگردان​

 

[ASaLi_Nh8ay]

کویر ترک خورده لبانم
فقط با بوسه های رگباری تو سیراب می شود...!!!​

 

[ASaLi_Nh8ay]

دوباره صفحه دلتنگی دلم را در کوچه های پاییزی تو ورق می زنم...
ببین، برگهایم را در فراقت نثار تو می کنم...
و استشمام می کنم در بادهای سر گردان خیالم
بوی عطر تو را...
تو را باید در کدام کوچه های دلتنگی بیابم؟؟؟
کاش بودی تا راز عاشق شدن برگ ها ی پاییزی را از درختان می پرسیدیم
رنگ نارنجی
رنگ زرد
رنگ قرمز
در پاییز دل من هر رنگ نماد عشق است
بیا تا باهم با برگ های رنگی، سقفی برای کلبه ی عشقمان بسازیم و در کنار رودخانه ای پر از قوهای عاشق و بلبلان سرمست،آرام بگیریم.
بیا.....
بیا ای تمام آرامش من...​

 

[ASaLi_Nh8ay]

تو را با چه واژه ای توصیف کنم؟؟؟
که در وصف هم نمی گنجی
تو را در کدام واژه عاشقانه بیابم؟؟؟
باید تو را در تار و پود وجودم جست وجو کنم
در ذره ذره وجودم تو را یافتم
آری، تو در من گم شده ای و من در تو ...
ای پیدای پنهان و ای تفسیر هر چه واژه عاشقانه
با نور عشقت بر من بتاب و در این مسیر سرد و تاریک شبهای بیقراری راهنمای من باش...​

 

[ASaLi_Nh8ay]

کاش خورشید تاریک بود، کاش زمان متوقف می شد، کاش دور نزدیک بود و کاش سرد گرم بود و کاش شور شیرین بود و کاش زیاد کم...تا ببینیم در دنیای وارونه ها، چه کسی را عاشق می پندارند...اری بیا تا بیاموزیم کرکس ها هم زیبا می خوانند، کفتارها هم مادر می شوند، می شود کرکس بود ولی وجدان داشت و می شود کفتار بود و عشق ورزید...و من عاشق این تناقض ها هستم...پیدای پنهان...آتش سرد...فریاد سکوت...و آرامش دل طوفان زده من.​

 

[ASaLi_Nh8ay]

در کنار تو
با یک فنجان چای
می شود م**س.ت شد

***

دوست دارم عمری
پناهنده باشم
در آغوش تو...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[ASaLi_Nh8ay]

دوست دارم...
زیر آسمان دلت بنشینم
و تو...
باران عشقت را بر من بباری
و هردو باهم بخندیم
من از غرق شدن در باران عشقت
و تو از خیس شدن لباسهایم
دوست دارم
زیر باران بلرزم
و تو کت مخملی ات را در بیاری
و روی شانه های من بگذاری
آری دوست دارم
تا دستان مرا محکم در لا به لای دستان پر مهرت بفشاری
تا با گرمای عشقت، بدن لرزانم گر بگیرد...​

 

[ASaLi_Nh8ay]

روزها به یاد تو، کنار ساحل می نشینم و سروده های خود را برای دریا نجوا می کنم،
موج های دریا از صدای شنیدن اشعارم خروشان شده اند...
و صدف های ساحل با شنیدنشان به رقص آمده اند...
و مرغ های دریایی بامن همصدا شده اند...
من دلم را به طوفان دریای تو زدم...تا مرا در امواج خود بگیری و در عشقت غرق کنی...
آری من به ماهی ها عاشق شدن را خواهم آموخت.​

 

[ASaLi_Nh8ay]

خود مانده ام
چه کنم
چه جوری؟!
با این دل شکسته
روزگار را سر کنم...​