- تاریخ ثبتنام
- 28/4/21
- ارسالیها
- 1,328
- پسندها
- 47,697
- امتیازها
- 60,573
- مدالها
- 20
- سن
- 29
سطح
38
- نویسنده موضوع
- #1
- نام رمان :
- مـیخکـوب
- نام نویسنده:
- مهدیه سجده
- ژانر رمان:
- اجتماعی،معمایی،عاشقانه،جنایی
کد رمان : 5700
ناظر: A asalezazi
خلاصه:
قطرههای خونِ چکیده بر دستانشان، گواه حقیقتی تلخ بود. یک نفر همه چیز را به فراموشی سپرد و از تمام گذشته تنها کابوسی آغشته به خاطرات در ذهنش باقی ماند؛ اما در ذهن دیگری همه چیز مو به مو حک شد.
شهداد پس از افشاگری بزرگ برای برگرداندن اعتبار خان پدر خانواده، از کار خبرنگاری به تعلیق درآمد و با حکم کوروش خانکبیر، دست از کارهای خطرناک کشید تا همان پسر سربه راه همیشگی شود؛ اما همه چیز با پیامک خبر دست اولی شروع شد.
«اگر میخوای برگردی به دفتر خبرنگاری باید یه خبر جنجالیتر آماده کنی…من کمکت میکنم!» اما این تنها یک پیام نبود؛ بلکه آغازی میخکوب کننده بود برای داستانی که در شهری دور سر بسته به خاک سپرده...
ناظر: A asalezazi
خلاصه:
قطرههای خونِ چکیده بر دستانشان، گواه حقیقتی تلخ بود. یک نفر همه چیز را به فراموشی سپرد و از تمام گذشته تنها کابوسی آغشته به خاطرات در ذهنش باقی ماند؛ اما در ذهن دیگری همه چیز مو به مو حک شد.
شهداد پس از افشاگری بزرگ برای برگرداندن اعتبار خان پدر خانواده، از کار خبرنگاری به تعلیق درآمد و با حکم کوروش خانکبیر، دست از کارهای خطرناک کشید تا همان پسر سربه راه همیشگی شود؛ اما همه چیز با پیامک خبر دست اولی شروع شد.
«اگر میخوای برگردی به دفتر خبرنگاری باید یه خبر جنجالیتر آماده کنی…من کمکت میکنم!» اما این تنها یک پیام نبود؛ بلکه آغازی میخکوب کننده بود برای داستانی که در شهری دور سر بسته به خاک سپرده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش
