- ارسالیها
- 381
- پسندها
- 5,170
- امتیازها
- 21,773
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #151
شکیب، بیحال اما با لحنی جدی گفت:
- قیمت همینی هستش که شاهین بهت گفت. کمتر از این نمیشه.
رحیم: فکر نکنم تو برای جوش خوردن این معامله اومده باشی اینجا؛ وگرنه که... .
سنگ ریزهی زیر پایش را به طرفی پرت کرد و گفت:
- وگرنه که شرایط رو قبول میکردی.
شکیب به چهرهی جدیِ رحیم نگاه کرد. چهرهای سبزه، با موهایی که از جلوی سر ریخته بود و فقط اطرافش مو داشت. ته ریشی کم پشت، و چشمان میشی رنگ و لب و بینیِ نسبتاً بزرگی داشت. لاغر اندام و قد بلند بود. زنجیری طلا به گردن و انگشتری عقیق به دست داشت.
میل داشت با اسلحهی نداشتهاش مغزِ رحیم را متلاشی کند؛ او که میدانست چه چیزی در فکر و ذهن رحیم میگذرد.
- میدونی که میتونم معامله رو بهم بزنم.
رحیم دستانش را از جیبش درآورد و نزدیک به شکیب ایستاد.
- نه،...
- قیمت همینی هستش که شاهین بهت گفت. کمتر از این نمیشه.
رحیم: فکر نکنم تو برای جوش خوردن این معامله اومده باشی اینجا؛ وگرنه که... .
سنگ ریزهی زیر پایش را به طرفی پرت کرد و گفت:
- وگرنه که شرایط رو قبول میکردی.
شکیب به چهرهی جدیِ رحیم نگاه کرد. چهرهای سبزه، با موهایی که از جلوی سر ریخته بود و فقط اطرافش مو داشت. ته ریشی کم پشت، و چشمان میشی رنگ و لب و بینیِ نسبتاً بزرگی داشت. لاغر اندام و قد بلند بود. زنجیری طلا به گردن و انگشتری عقیق به دست داشت.
میل داشت با اسلحهی نداشتهاش مغزِ رحیم را متلاشی کند؛ او که میدانست چه چیزی در فکر و ذهن رحیم میگذرد.
- میدونی که میتونم معامله رو بهم بزنم.
رحیم دستانش را از جیبش درآورد و نزدیک به شکیب ایستاد.
- نه،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش