- ارسالیها
- 381
- پسندها
- 5,173
- امتیازها
- 21,773
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #211
سرش را بالا آورد و نگاهش را به جلو دوخت. با پشت آستینِ پیرهنش دهانش را پاک کرد و با بیحالی گفت:
- خوبم، فقط...بالا اوردم.
محمد: آسیب ندیدی؟
شکیب درحالی که پهلویش را محکم با دستش گرفته بود، لبانش را بهم فشرد و به سختی با صدای گرفتهاش گفت:
- خوبم.
محمد نمیدانست بیحال حرف زدنش به خاطر دردیست که درمان به جانش انداخته، و یا آنکه تیر خورده است!
- شکیب بهتره جلوتر از من حرکت کنی.
شکیب با جدیت اما بیحال گفت:
- طبق نقشه پیش میریم جلو.
محمد با عصبانیت گفت:
- اشکالی نداره اگه نقشهی کوفتی رو عوض کنیم. مهم نیست که... .
شکیب خشمگین صدایش را بالا برد و گفت:
- محمد اگه ادامه بدی ارتباطم رو باهات قطع میکنم!
ضربهی محکمی که به عقب ماشین خورد باعث شد به جلو پرت شود و کنترل فرمان از دستانش خارج شود...
- خوبم، فقط...بالا اوردم.
محمد: آسیب ندیدی؟
شکیب درحالی که پهلویش را محکم با دستش گرفته بود، لبانش را بهم فشرد و به سختی با صدای گرفتهاش گفت:
- خوبم.
محمد نمیدانست بیحال حرف زدنش به خاطر دردیست که درمان به جانش انداخته، و یا آنکه تیر خورده است!
- شکیب بهتره جلوتر از من حرکت کنی.
شکیب با جدیت اما بیحال گفت:
- طبق نقشه پیش میریم جلو.
محمد با عصبانیت گفت:
- اشکالی نداره اگه نقشهی کوفتی رو عوض کنیم. مهم نیست که... .
شکیب خشمگین صدایش را بالا برد و گفت:
- محمد اگه ادامه بدی ارتباطم رو باهات قطع میکنم!
ضربهی محکمی که به عقب ماشین خورد باعث شد به جلو پرت شود و کنترل فرمان از دستانش خارج شود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش