- ارسالیها
- 382
- پسندها
- 5,179
- امتیازها
- 21,773
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #231
یقهاش را که گرفت، شایان توام با خشم بیآنکه صدایش را بالا ببرد گفت:
- من تو رو خبر نکردم که بیای با من سرشاخ بشی الاغ!
سپس دستانش را بر سینهاش گذاشت و به عقب پرتش کرد. قدمی جلو آمد و شایان را هول داد که به دیوار پشت سرش برخورد کرد.
- برای من دردسر درست نکن! انتقام تو به یه ور منه. برام مهم نیست تو گذشتهی کوفتیت چه اتفاقی افتاده که میخوای انتقام بگیری. من نیومدم اینجا کمکت کنم، میخوام فعلاً منصرفت کنم، تا به موقعش به انتقام مسخرهات برسی.
شایان از دیوار فاصله گرفت و با صدایی آرام گفت:
- من الآن دارم برای شما کار میکنم؛ من یکی از شماهام.
شکیب با حرص گفت:
- هنوز که چیزی مشخص نیست. کلاً متوجه هستی که کارمون اشتباهه یا نه؟
شایان توام با خشم گفت:
- من میفهمم، اما الآن وقتشه! اگه همراهم...
- من تو رو خبر نکردم که بیای با من سرشاخ بشی الاغ!
سپس دستانش را بر سینهاش گذاشت و به عقب پرتش کرد. قدمی جلو آمد و شایان را هول داد که به دیوار پشت سرش برخورد کرد.
- برای من دردسر درست نکن! انتقام تو به یه ور منه. برام مهم نیست تو گذشتهی کوفتیت چه اتفاقی افتاده که میخوای انتقام بگیری. من نیومدم اینجا کمکت کنم، میخوام فعلاً منصرفت کنم، تا به موقعش به انتقام مسخرهات برسی.
شایان از دیوار فاصله گرفت و با صدایی آرام گفت:
- من الآن دارم برای شما کار میکنم؛ من یکی از شماهام.
شکیب با حرص گفت:
- هنوز که چیزی مشخص نیست. کلاً متوجه هستی که کارمون اشتباهه یا نه؟
شایان توام با خشم گفت:
- من میفهمم، اما الآن وقتشه! اگه همراهم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.