- ارسالیها
- 382
- پسندها
- 5,183
- امتیازها
- 21,773
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #191
سخن نویسنده: پارت ها مدام ویرایش میشن. درسته کمی گیج می زنم، اما حواسم هست به موقع اشتباهاتم رو ببینم.
و از او فاصله گرفت. شایان توام با عصبانیت نفسش را عمیق به بیرون دمید. سیاوش کنارش آمد، که شایان بیتوجه به او نگاهی به کف زمین کرد تا دسته کلید را پیدا کند. خم شد و دسته کلید را که کنارش افتاده بود برداشت. خواست به همان سمتی که شکیب قدم گذاشته بود برود، که بازویش توسط سیاوش کشیده شد و متعاقب آن شایان ایستاد. سیاوش با جدیت به آرامی گفت:
- چته امشب؟ دردت چیه؟ چرا مثل ناشیا رفتار میکنی؟
شایان به آرامی بازویش را از دست سیاوش بیرون آورد. اخمی بر پیشانی نهاد و گفت:
- قبول کن همراه شدن با اینا ترسناکه...فقط یه کم هول شدم سیا.
محمد کنار شکیب قرار گرفت و زیر گوشش گفت:
- خیلی احمقانه رفتار...
و از او فاصله گرفت. شایان توام با عصبانیت نفسش را عمیق به بیرون دمید. سیاوش کنارش آمد، که شایان بیتوجه به او نگاهی به کف زمین کرد تا دسته کلید را پیدا کند. خم شد و دسته کلید را که کنارش افتاده بود برداشت. خواست به همان سمتی که شکیب قدم گذاشته بود برود، که بازویش توسط سیاوش کشیده شد و متعاقب آن شایان ایستاد. سیاوش با جدیت به آرامی گفت:
- چته امشب؟ دردت چیه؟ چرا مثل ناشیا رفتار میکنی؟
شایان به آرامی بازویش را از دست سیاوش بیرون آورد. اخمی بر پیشانی نهاد و گفت:
- قبول کن همراه شدن با اینا ترسناکه...فقط یه کم هول شدم سیا.
محمد کنار شکیب قرار گرفت و زیر گوشش گفت:
- خیلی احمقانه رفتار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش