- ارسالیها
- 380
- پسندها
- 5,181
- امتیازها
- 21,773
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #191
سخنی از نویسنده: لطفا در نظرسنجی شرکت کنید :)
دکمهی اول پیرهنش را باز کرد و گفت:
- خونهات خیلی گرمه. کولر خراب شده؟
شکیب درحالی که چشمانش را بسته بود گفت:
- نه، من تحمل هوای سرد رو ندارم. درجهاش رو کم کردم. اگه میخوای درجهی کولر رو زیاد کن.
محمد پس از باز کردن دکمههایش، سرش را از پای شکیب برداشت و پیرهن سفید رنگش را از تن در آورد.
- شاید اگه به موقع میرفتی نیازی به شیمی درمانی نداشتی.
شکیب چشمانش را باز کرد و نگاهش کرد.
- بیخیال محمد، این تو طالع نحس من بود.
محمد درحالی که پیرهنش را مرتب میکرد گفت:
- بعضی چیزا رو خودمون جذب خودمون میکنیم شکیب. چی میگن؟ آها، به هرچی فکر کنی سرت میاد!
سپس نگاهش را به شکیب دوخت. شکیب با ناراحتی گفت:
- من بهش فکر نکردم.
محمد: همیشه سیگار کشیدنت...
دکمهی اول پیرهنش را باز کرد و گفت:
- خونهات خیلی گرمه. کولر خراب شده؟
شکیب درحالی که چشمانش را بسته بود گفت:
- نه، من تحمل هوای سرد رو ندارم. درجهاش رو کم کردم. اگه میخوای درجهی کولر رو زیاد کن.
محمد پس از باز کردن دکمههایش، سرش را از پای شکیب برداشت و پیرهن سفید رنگش را از تن در آورد.
- شاید اگه به موقع میرفتی نیازی به شیمی درمانی نداشتی.
شکیب چشمانش را باز کرد و نگاهش کرد.
- بیخیال محمد، این تو طالع نحس من بود.
محمد درحالی که پیرهنش را مرتب میکرد گفت:
- بعضی چیزا رو خودمون جذب خودمون میکنیم شکیب. چی میگن؟ آها، به هرچی فکر کنی سرت میاد!
سپس نگاهش را به شکیب دوخت. شکیب با ناراحتی گفت:
- من بهش فکر نکردم.
محمد: همیشه سیگار کشیدنت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش