• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان اتُمیک | مائده.خلف کاربر انجمن یک رمان

راجع به زندگی شخصیِ کدام یک از اعضای گروه اتُمیک کنجکاو هستید که نویسنده بیشتر بنویسه؟

  • ا. جاوید

    رای 0 0.0%
  • ۶. جمشید

    رای 0 0.0%
  • ۸. کیوان

    رای 0 0.0%
  • ۹. امیرحسین

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    10
  • این نظر سنجی بسته خواهد شده .

Madhklf

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/6/20
ارسالی‌ها
392
پسندها
5,491
امتیازها
21,773
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #161
اولین تجربه‌ی کشیدن سیگار به سیزده سالگی‌اش بر می‌گشت. همان تجربه‌ی فراموش نشدنی باعث شد در پانزده سالگی کشیدن سیگار را شروع کند. دوستان ناباب به کنار، خودش میل به انجام دادن این کار را داشت.
از کاناپه برخاست. رایلی هم به دنبالش به سمت اتاق روانه شد. به محض وارد شدن، چراغی روشن نکرد. آباژورهای کنار تخت خوابش را روشن کرد و سپس روبه‌روی آینه ایستاد. رایلی کنارش نشست و خیره به او گشت.
در آینه نگاهی سر تا پا به خودش انداخت. نسبت به یک ماه قبل خیلی لاغر شده بود. چند جای زخم و بخیه به شکم و پهلو را نادیده گرفت و دستش به سمت خط بخیه‌ی وسط قفسه‌ی سینه‌اش رفت. دستش را برداشت و خالکوبیِ سمت چپی را که درست روی قلبش نقش داده بود را لمس کرد. کلمه‌ی «ATÔMIC» با خطی نسبتاً درشت تتو شده بود. طرح گل سرخی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Madhklf

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/6/20
ارسالی‌ها
392
پسندها
5,491
امتیازها
21,773
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #162
دکمه‌ی اول پیرهنش را باز کرد و گفت:
- خونه‌ات خیلی گرمه. کولر خراب شده؟
شکیب درحالی‌که چشمانش را بسته بود گفت:
- نه، من تحمل هوای سرد رو ندارم. درجه‌اش رو کم کردم. اگه می‌خوای درجه‌ی کولر رو زیاد کن.
محمد پس از باز کردن دکمه‌هایش، سرش را از پای شکیب برداشت و پیرهن سفید رنگش را از تن در آورد.
- شاید اگه به موقع می‌رفتی نیازی به شیمی درمانی نداشتی.
شکیب چشمانش را باز کرد و نگاهش کرد.
- بی‌خیال محمد، این اتفاق می‌افتاد.
محمد درحالی‌که پیرهنش را مرتب می‌کرد گفت:
- همیشه سیگار کشیدنت عذابم می‌داد؛ و من هیچ وقت نتونستم بفهمم چی باعث شده بود انقدر خودت رو غرق سیگار و مواد کنی.
شکیب نگاه از چشمانش گرفت و رویش را به سمت پنجره برگرداند.
محمد دراز کشید و سرش را به روی پای شکیب گذاشت.
- و من کسی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Madhklf

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/6/20
ارسالی‌ها
392
پسندها
5,491
امتیازها
21,773
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #163
شایان به حرف آمد و گفت:
- به خاطر گالری‌های طلا و جواهر داخل مرکز خرید اونجا رو انتخاب کردن. چند تا گالری تو یه ساختمون، خیلی بهتر از چند تا گالری تو خیابون طالقانی و یا هر مکان دیگه‌ای هستش. کل ساختمون رو تحت کنترل دارن، نه یه خیابون رو. و همچنین راه فرار براشون امکان‌پذیرتره.
شهرزاد: از خودشون چیزی نمیگن؟ هیچ اطلاعات شخصی، و یا چیزی که بشه فهمید برای کی کار می‌کنن؟
شایان مشغول نوشیدن چای نسبتاً گرمش شد و سیاوش به حرف آمد.
- خیلی از خودشون حرفی نمی‌زنن. فقط همین قدر می‌دونیم که...محمد و شکیب برادرن، اما باهم زندگی نمی‌کنن؛ و اینکه این پسره شکیب...مریض احوالِ. شیمی درمانی میره. جاوید هم یه برادر داره و چند ماهی میشه به گروه ملحق شده. عضو جدید گروهه. محمد هم هیچی نتونستم ازش بفهمم. خیلی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Madhklf

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/6/20
ارسالی‌ها
392
پسندها
5,491
امتیازها
21,773
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #164
سپس نگاه از چشمانش گرفت و بی‌آنکه دیگر توجهی به او داشته باشد در را بست و راهش را به سمت خیابان اصلی کیانپارس در پیش گرفت. شهرزاد دلش ضعف رفت برای دوباره شنیدن صدایش. به همین خاطر دنبالش آمد و گفت:
- ببخشید که مزاحم شدم.
شکیب ایستاد و زیر لب «خواهش می‌کنم» گفت و راهش را گرفت و رفت. شهرزاد خیره به رفتنش گشت. باورش نشد که یکی از اعضای باند اتمیک برادرش باشد. پانزده سال تمام دنبال گمشده‌اش بود و او را جایی می‌بیند که...اصلاً انتظارش را ندارد. شکیب که رفت شهرزاد به مانند دیوانه‌ها با قدم‌هایی کوتاه به دنبالش روانه شد. آن گاه که شکیب سوار تاکسی شد، شهرزاد کنار خیابان، رفتن برادرش را تماشا کرد و از خوشحالی اشکی ریخت. شکیب سرش را به سمت جلو برگرداند و لبه‌ی کلاهش را بالا برد. نفسی عمیق کشید و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Madhklf

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/6/20
ارسالی‌ها
392
پسندها
5,491
امتیازها
21,773
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #165
نگاه از آن دو گرفت و مابین صندلی شایان و محمد ایستاد. نفسش را به بیرون دمید و گفت:
- خب، از ورودی‌ها شروع می‌کنم.
با ماژیک آبی رنگ به درها اشاره کرد و سپس دورشان دایره‌ای کشید. انتخاب رنگ آبی ماژیک به این دلیل بود که بهتر در ذهن بسپارند.
- که شامل سه ورودی هستن. ورودی اصلی، ورودی خیابون ۲ شرقی، ورودی پارکینگ. اولین کار... .
پیچیدن صدای زنگ آیفون در فضای خانه، باعث شد شکیب حرفش را ادامه ندهد. سرش را بالا گرفت که محمد دست روی شانه‌اش گذاشت و مانع رفتنش شد. از جا برخاست و به سمت آیفون آمد و پس از باز کردن در حیاط، در ورودی خانه را هم برایش باز کرد و همان جا ایستاد. به محض وارد شدن جاوید، محمد با صدایی آرام گفت:
- کجا بودی؟ چرا دیر کردی؟
جاوید که مضطرب به نظر می‌رسید گفت:
- ببخشید، داشتم با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Madhklf

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/6/20
ارسالی‌ها
392
پسندها
5,491
امتیازها
21,773
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #166
به مکان مورد نظر که رسید، ماشین را متوقف کرد. دخترک که مدام سرش را برای یافتن رادوین به اطراف می‌چرخاند، با دیدن لندکروز سفید رنگش که با نور بالا زدن به او علامت می‌داد، لبخندی به لب نشاند و دستی برایش تکان داد. سپس قدم به سمت ماشین نهاد و در حین سوار شدن، رایحه‌ی شیرین عطرش زودتر از خودِ دخترک رسید و به مشام رادوین خورد. با بستن در، دخترک به سمتش متمایل شد؛ که رادوین حتم داشت جای رژلب قرمز رنگش روی گونه‌اش مانده.
- سلام راد. خوبی عزیزم؟
رفتار صمیمانه و محبتش پس از دو روز آشنایی با رادوین ایجاد شده بود. رادوین همان‌طور خیره در چشمان قهوه‌ای روشن دخترک، خالی از هر احساسی گفت:
- خوبم. تو خوبی؟
دخترک با انگشت اشاره و شصت رد رژلب روی گونه‌ی رادوین را پاک کرد.
- منم خوبم عزیزم. چه خبر؟
صورتش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Madhklf

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/6/20
ارسالی‌ها
392
پسندها
5,491
امتیازها
21,773
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #167
نگاهش را به جلو دوخت. پسرکی که اسپند دود می‌کرد، با ضربه زدن به شیشه توجه رادوین را به خودش جلب کرد. چراغ سبز شد و رادوین قبل از حرکت، ده تومانی از داشبورد در آورد و به پسرک داد. پسرک تشکرگویان از ماشین فاصله گرفت و در کنار دیگر دوستانش ایستاد.
مزدا ۳ سفید رنگ هنوز داشت تعقیبش می‌کرد. امشب دخترک شانس آورده بود. رادوین محال بود که اجازه دهد دخترک سالم از زیر دستش رها شود، اما امشب مجبور بود.
- نمی‌دونستم آهنگ‌های قدیمی گوش میدی.
دخترک همان‌طور که متعجب به آهنگ «گل گلدون من» از سیمین غانم گوش می‌داد خیره به رادوین گشت.
- سلیقه‌ی برادرمِ، نه من.
ماشین مشترک خودش و برادرش بود، اما اکثر اوقات دست رادوین بود و جاوید محروم می‌ماند از پشت این ماشین نشستن.
راحله: مثل اینکه سلیقه‌ی من و برادرت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Madhklf

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/6/20
ارسالی‌ها
392
پسندها
5,491
امتیازها
21,773
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #168
شکیب پس از خروج آن دو، با مشتش ضربه‌ای آرام به کتف جاوید زد و با اخمی به پیشانی گفت:
- چه مرگته جاوید؟ چرا جلوی این پت و مت، خنگ بازی در میاری؟
جاوید دستی به صورتش کشید و با نگرانی گفت:
- متأسفم شکیب. باور کن تقصیر من نیست. کله شق بازیای برادرم منو نگران کرده.
شکیب همان‌طور که اخم کرده بود کنجکاوانه پرسید:
- چطور؟
جاوید دست از چنگ زدن به موهایش برداشت و نگاهش کرد.
- می‌ترسم تو یکی از همین روزا پلیس بیاد سراغش. بهش توضیح دادم که تحت تعقیبیم، اما نمی‌فهمه که الآن وقتش نیست کار سابقش رو ادامه بده.
شکیب با عصبانیت گفت:
- فکر می‌کردم خودش حساسیت این موضوع رو درک کنه. اگه نمی‌فهمه بهش حالی کن که طرف حسابش با شاهینِ بعداً. من نمی‌خوام این یه ماه مأموریتِ ما به خاطر خوشگذرونیِ برادرت خراب بشه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Madhklf

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/6/20
ارسالی‌ها
392
پسندها
5,491
امتیازها
21,773
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #169
هوای خنک که به او اصابت می‌کرد، باعث میشد از حس خوبی که در وجودش احساس می‌کند لذت ببرد و به بدن دردش تا جایی که می‌تواند توجهی نکند. چشمانش را بسته بود و دوست نداشت از تخت خوابش دل بکند.
با صدای زنگ آیفون چشمانش را از هم گشود و سرش را به طرف راست برگرداند. بی‌حال پتو را کنار زد و پایش که با کف سرامیک‌های سرد تماس پیدا کرد، باعث شد چند ثانیه‌ای همان‌طور بنشیند و سپس بلند شود. برای بار دوم که صدای آیفون به هوا برخاست، بی‌آنکه به سرعت قدم‌هایش بیافزاید، دستی به سرش کشید. انگشتانش که با جای خالی موها روبه‌رو شدند، خجالت‌زده پایین آمدند. هنوز نتوانسته بود با این ظاهر جدید کنار بیاید و گهگاهی ناخودآگاه دستش برای مرتب کردن موها بالا می‌رفت و، وقتی انگشتانش چیزی را نمی‌گرفتند، پایین می‌آمدند.
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Madhklf

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/6/20
ارسالی‌ها
392
پسندها
5,491
امتیازها
21,773
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #170
لحن حرف زدنش که تغییر کرد شکیب پی برد که با ندیدن شناسنامه هم او را شناخته است. با دیدن ظاهرش که مطمئن شده بود؛ اما فقط کافی بود شناسنامه‌ی قلابی‌اش را هم ببینید. همه چیز آشکار میشد و حتی دیگر نیازی هم به آزمایش دادن نبود. نفسش را به بیرون دمید و نگاهش را به اطراف چرخاند. تعللش باعث شد شهرزاد بیشتر شک کند که اگر او معتقد است همان گمشده نیست، پس چرا معطل می‌کند!
- بر می‌گردم.
راه خانه را در پیش گرفت و شهرزاد پشت سر شکیب راه افتاد و نگاهش خیره به ماشین‌های در پارکینگ شد. کنار باغچه ایستاد و این بار گل‌ها را تماشا کرد.
شکیب از کشوی اول شناسنامه‌اش را برداشت و از اتاق خارج شد. از خانه که بیرون آمد، رایلی هم به دنبالش روانه شد. دستشویی داشت که شکیب اجازه داده بود پا به حیاط بگذارد.
رایحه‌ی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا