- ارسالیها
- 821
- پسندها
- 7,756
- امتیازها
- 22,273
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #221
و با ابرو به پیرمرد شیک پوش و عصا به دستی اشاره کرد و گفت:
- قربان یکی از اوناییه که اسمش جهانگیره.
رادپور که با نگاهش او را دنبال می کرد گفت:
- جهانگیر جهانی، 80 ساله.
- ولی اصلاً هشتاد ساله به نظر نمیاد. از تیپ و قیافهش هم مشخصه حسابی ثروتمنده.
رادپور ابروی بالا برد و گفت:
- عصای توی دستش هم خیلی قیمتیه، طلا کوب شده ست. شاید هم عتیقه باشه.
امین با تردید گفت:
- احتمال داره خودش باشه؟
- اون یارو که تماس گرفته بود گفت حتما میشناسمش، ولی هر چقدر فکر میکنم قیافه این برام آشنا نیست.
- بقیهشون چی؟
رادپور سری تکان داد و ناامید گفت:
- اونا رو هم نمیشناسم.
- میگم قربان شاید یه کسی هست که مربوط پرونده کشته شدن پسرتون یا اون قاچاقچی باشه. خب الان سی سال گذشته، چهرهی این آدما رو با آدمای اون...
- قربان یکی از اوناییه که اسمش جهانگیره.
رادپور که با نگاهش او را دنبال می کرد گفت:
- جهانگیر جهانی، 80 ساله.
- ولی اصلاً هشتاد ساله به نظر نمیاد. از تیپ و قیافهش هم مشخصه حسابی ثروتمنده.
رادپور ابروی بالا برد و گفت:
- عصای توی دستش هم خیلی قیمتیه، طلا کوب شده ست. شاید هم عتیقه باشه.
امین با تردید گفت:
- احتمال داره خودش باشه؟
- اون یارو که تماس گرفته بود گفت حتما میشناسمش، ولی هر چقدر فکر میکنم قیافه این برام آشنا نیست.
- بقیهشون چی؟
رادپور سری تکان داد و ناامید گفت:
- اونا رو هم نمیشناسم.
- میگم قربان شاید یه کسی هست که مربوط پرونده کشته شدن پسرتون یا اون قاچاقچی باشه. خب الان سی سال گذشته، چهرهی این آدما رو با آدمای اون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش